آزار جنسی در محیط کار: «ترس»، از دلایل اصلی سکوت بازماندگان

مقدمه

در مقاله ی آزار جنسی در محیط کار: «ترس»، از دلایل اصلی سکوت بازماندگان به این می پردازیم که آزار جنسی،‌ از تجاوز و دخول اجباری، تا «دست‌مالی» و تعرض جنسی، و سوءاستفاده از منابع قدرت و ثروت برای دریافت رفتار جنسی دلخواه از همسر، و تا متلک‌هایی که هر روزه در خیابان می‌شنویم، لحظه‌ای نیست که بیاید و برود و بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. آزار جنسی، ورود به حریم بدنی و روانی هر شخص است؛ دقیقاً جایی که شخصی‌ترین حریم اوست، و ورود به آن، بی‌شک مستلزم رضایت و اجازه خود فرد است. نه کمتر اما شاید بیشتر.

این، اما به زبان ساده است. پرسش این‌جاست که چه می‌شود که برخی افراد، به راحتی پا به این حریم فوق‌العاده خصوصی دیگران می‌گذارند؟ دیگرانی که یا شریک زندگی هستند، یا غریبه‌ای در کوی و گذر خیابان، یا همکار  و یا عضوی از خانواده. مبحث خشونت جنسی، اگرچه خودش هم گرفتار کلیشه‌هایی است که راه را برای بررسی عمیق‌تر و دقیق‌تر آن دشوار می‌کند اما رفتاری است بسیار پیچیده، و تاریخمند به درازای تاریخ زندگی اجتماعی بشر در کنار یک‌دیگر. رفتاری که با خود برای خشونت‌دیده، آسیب‌های روانی و جسمی به همراه می‌آورد. آسیب‌هایی که اگر به درستی و به موقع به آن‌ها رسیدگی نشود، برای همیشه با فرد می‌مانند. و البته، ناامنی و عدم اعتماد، نتایج این رفتار خشونت‌بار انسانی برای جامعه و زندگی جمعی انسان هستند.

تحمیل ترس و هراس، همواره یکی از راه‌های اصلی برای کنترل افراد و جوامع بوده است. فرهنگ ترس، از جوامع باستان تا جمهوری‌های مدرن امروزی، فرهنگی است که تلاش می‌کند تا ارتباطی میان امنیت و کنترل ایجاد کند. طبقه‌ی قانون‌گذار، آن‌طور که فرانک فرودی، جامعه‌شناس مجارستانی-کانادایی در تحقیقات خود درباره‌ی جامعه‌شناسی ترس ذکر می‌کند، همواره تلاش کرده تا با سودای کنترل جامعه، به فروش امنیت به آن و نهادینه‌سازی ترس در آن بپردازد. فرودی در «فرهنگ ترس»، اثر وی که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد، و هم‌چنین در «ترس چگونه کار می‌کند: فرهنگ ترس در قرن بیست و یکم»، منتشر شده در سال ۲۰۱۸، به خوبی ارتباط میان ترس و امنیت را نظریه‌پردازی کرده است. در این مطلب، با محور قرار دادن مقوله‌ی ترس، به طور مختصر به بررسی این موضوع می‌پردازم که چرا ترس موجب می‌شود تا آزاردیدگان از خشونت جنسی در برابر آن سکوت کنند.

خشونت جنسی و محیط کار

خشونت جنسی، همواره یکی از عرصه‌های اصلی و مهم تحقیق‌های انسان‌شناختی و جامعه‌شناختی و روان‌شناختی بوده است.

خشونت جنسی، موضوع بسیاری از پایان‌نامه‌های دانشجویی، مقالات تحقیقی روزنامه‌نگاری و یا تحقیقات کاربردی انجمن‌ها و سازمان‌هایی نیز می‌باشد که روی موضوع خشونت جنسی متمرکز هستند تا آن را مطالعه کنند و بتوانند برای بهبود وضعیت آسیب‌دیدگان این رفتار راهکارهای به‌روزتر و عملیاتی‌تر بیابند. راهکارهایی که به وسیله‌ی مراکز مقابله با بحران تجاوز، در دفاتر مربوط در سازمان‌های بهزیستی و تأمین اجتماعی، و یا مطب‌های روان‌شناسان و روان‌پزشکان و هم‌چنین در انجمن‌های مردمی و کنشگری، به افراد ارائه می‌شوند. و در آخر، ساختارهای آموزشی‌ای نیز در نتیجه‌ی این تحقیقات طراحی می‌شوند تا بتوانیم در کنار درمان آسیب‌های مربوط به خشونت جنسی، از وقوع آن نیز پیش‌گیری کنیم.

یکی از این ساختارهای آموزشی که اخیراً به آن توجه بسیار شده است، آموزش به افرادی است که در محیط‌های کاری با یک‌دیگر همکاری می‌کنند. افرادی که ماه‌ها و سال‌ها در کنار یک‌دیگر کار می‌کنند، به تبعیت از آن، وارد روابط انسانی پیچیده و مناسبات مختلف می‌شوند، و البته، مهم‌تر از همه در طبقه‌بندی‌های موجود در محیط کار، در جایگاه‌های مختلف قدرت نسبت به یک‌دیگر قرار می‌گیرند. به همین سبب است که انجام خشونت جنسی، یا در معرض آن قرار گرفتن در محیط کار، یکی از عرصه‌های مورد مطالعه‌ی اخیر درباره‌ی خشونت جنسی است، چرا که تا امروز عامه‌ی جامعه تصور می‌کرد که خشونت جنسی، عموماً به دست غریبه‌ها اتفاق می‌افتد. جامعه تصور می‌کند که خشونت جنسی، امری است مربوط به کوچه‌های بن‌بست و خیابان‌های خلوت و پارک‌های بزرگ و پر دار و درخت، و گذرهای بی‌رهگذر. «روایت آزار» یا «من هم ایرانی» به ما نشان داد که آزار جنسی، نه فقط در کوچه خلوت، بلکه در محیط‌هایی انجام می‌شود که ما روزهایمان را در آن‌جا می‌گذرانیم و به امنیت در آن احتیاج داریم: اماکنی مانند محیط کارمان.

در جریان «من هم ایرانی»، موارد متعددی از آزار جنسی در محیط کار «افشا» شد. از تحریریه‌ها، تا محیط‌های پژوهشگری و دانشگاهی و هنری و غیره، زنان از تجربه‌های خود از آزار جنسی سخن گفتند. با مطالعه تحقیقات شناختی و پایه‌ای که پیرامون آزار جنسی در محیط کار انجام شده، و نگاهی به آن‌چه که رخ داد و مروری بر روایت‌ها زنان ایرانی، می‌توان به دو عامل مهم در پاسخ به پرسش اولیه اشاره کرد؛ پرسشی مبنی بر اینکه چرا ممکن است که نجات‌یافتگان از آزار جنسی در محیط کار، پس از این تجربه‌ی دردناک، سکوت کنند؟ هر دوی این عوامل، بر پایه‌ی یکی از خصلت‌های انسانی بسیار ساده تعریف شده‌اند: ترس؛ ترسی که با یک نگاه فمینیستی متمرکز بر خشونت جنسی علیه زنان، همواره، خصلتی زنانه تعریف شده و به زنان نسبت شده است. همان ترسی که مری دیلی، فیلسوف آمریکایی، آفریدگار اثر «شهوت ناب»، یکی از مرجع‌ترین آثار فمینیستی در موج دوم فمینیسم، آن را در کنار دیگر خصلت‌های معروف به زنانه، به بحث کشید و نسبت دادن این خصلت انسانی را به زنان، آگاهانه خواند تا بدین سبب بتوان بر زنان سلطه راند و به بدن و روان آن‌ها، دست‌درازی کرد. دو عامل مذکور در پاسخ به پرسش مذکور، عبارتند از: ترس از دست رفتن آبرو و ترس از دست دادن شغل. در ادامه به بررسی مختصر این دو نوع ترس خواهم پرداخت:

ترس شماره‌ی یک: ترس از دست رفتن «آبرو»

عامل اول، همواره یکی از عوامل اصلی و اولیه‌ی سکوت افراد در برابر آزار و خشونت جنسی بوده است.

بسیاری از کسانی که تجربه‌ی آزار جنسی به دست یکی از افراد خانواده‌ی خود را دارند، هرگز درباره‌ی آن سخن نمی‌گویند، چرا که داغ ننگی که آزار جنسی به دست یکی از اعضای خانواده بر پیشانی افراد می‌زند، بار بسیار سنگینی را بر دوش بازماندگان اضافه می‌کند. زنانی که مورد تجاوز همسران خود در خانه‌ها و تخت‌خواب شخصی‌شان قرار می‌گیرند و ناچار به انجام رابطه‌ی جنسی، هنگامی که رضایت و تمایلی به آن ندارند، هستند، از ترس از دست رفتن آبروی خانوادگی‌شان، و همسرشان در این باره سکوت می‌کنند. بازماندگان از آزار جنسی به دست افراد غریبه نیز ترس از دست دادن آبرو را دارند. اما نه آبروی شخص مهاجم، بلکه آبروی خودشان. در مورد آزار جنسی در محیط کار نیز، ترس از دست رفتن چیزی به نام آبرو، مربوط به کنکاش‌های درونی خود شخص آزاردیده است. اینکه آیا پس از افشاگری، مقصر شناخته خواهد شد و «آبرویش» را در محیط کار از دست خواهد داد؟ عموماً افراد آزاردیده به این نتیجه می‌رسند که «سرافکندگی» ناشی از افشاگری که محیط پیرامون به آن‌ها تحمیل می‌کند، بسیار سرکوبگرانه‌تر از آن چیزی است که به افشای این آزار «بیارزد».

در جامعه‌ای که به جای سرزنش آزارگران، فرد آزاردیده سرزنش می‌شود، کسانی که در محیط کار آزار جنسی می‌بینند و تصمیم به سکوت می‌گیرند، از «انگشت‌نما» شدن و سرزنش شدن در محیط کار هراس دارند. آن‌ها «می‌ترسند» که حتی اگر هم شخص آزارگر از محیط کار اخراج شود، اما نگاه جمعی به آن‌ها، نگاه به شخصی باشد که به او «تعرض جنسی» شده است، و هرچه مسائل جنسی در جامعه‌ای تابوتر باشد، پذیرش افراد نسبت به اینکه آزار جنسی، نوعی خشونت است که شخص بازمانده هیچ عاملیتی در آن ندارد نیز، کمتر است و بنابراین تجربه تعرض جنسی می‌تواند به «انگشت‌نما» شدن فرد آزاردیده بیانجامد. او با خود ممکن است فکر کند که همکارانش به او به این شکل نگاه نمی‌کنند که وی نیازمند حمایت است. بلکه او را شخصی ضعیف و «قربانی» می‌بینند که نیازمند ترحم است. مقابله با چنین نگاهی، به طور قطع نیاز به آموزش مخصوص دارد تا بتوان افراد آزاردیده از چنین کنکاش‌های درونی که منجر به پنهان کردن آزار می‌شود، دور کرد.

به این نکته نیز توجه کنیم که آزاردیدگان، همگی لزوماً زنان نیستند. مردان و افراد از دیگر جنس‌ها نیز ممکن است در محیط کار مورد آزار جنسی دیگران قرار بگیرند. خشونت جنسی، تنها مختص جامعه‌ی دگرجنس‌گرا نیست. افراد همجنس‌خواه بسیاری نیز در محیط کار، آزار جنسی را تجربه می‌کنند. مهتاب و عثمان (هر دو اسامی مستعار هستند)، از تجربه‌ی آزار جنسی خود در محیط کار سخن می‌گویند:

«اوایل دهه‌ی ۹۰ من توی شرکتی کار می‌کردم که یک شرکت خانوادگی بود. یک زوج میانسال مالک و مدیرهای عامل شرکت بودن و پسرشون، مدیر اجرایی شرکت بود که البته همه تصمیمات و کارها با اون بود و نقش والدینش یک نقش تقریباً تشریفاتی بود. شرکتمون توی مرکز تهران قرار داشت و من فقط ۲۳ ساله بودم و نیاز داشتم تا کم کم از نظر مالی مستقل بشم. خواهر مالک شرکت که از بستگان ماست من رو به این شرکت برای کار معرفی کرد. تقریباً می‌تونم بگم جز پنج یا شش نفر، بقیه‌ی بیست و چند کارمند و کارگر شرکت، از اعضای دور و نزدیک خانواده بودن. من تقریباً یک سال و نیم توی این شرکت کار کردم. ماه‌های آخر، مدیر اجرایی شرکت، همون پسر مالکان شرکت، رسماً وقتی من رو می‌خواست تا دو نفری توی اتاقش درباره‌ی مسائل مالی صحبت کنیم، ازم درخواست می‌کرد که در رو قفل کنم و برم نزدیکش بشینم. من قفل شده بودم.

هیچ کاری جز اطاعت ازم بر نمیومد. اولین باری که بهش گفتم نه، تا چند هفته بهم توی شرکت سخت می‌گرفت و با تحقیر جلوی دیگران باهام حرف می‌زد. اولین باری بود که توی زندگیم استقلال مالی به دست آورده بودم و دوست نداشتم شغلم رو از دست بدم. من اون موقع‌ها با یه پسر دیگه توی رابطه بودم که خیلی دوستش داشتم. و با هم سکس خیلی خوبی هم داشتیم. خانواده‌ی من سنتی نیستن و من خیلی آزاد زندگی کردم. در واقع، اولین باری نبود که سکس داشتم توی زندگیم. ولی با اون مرد، مجبور بودم. همه‌اش با خودم می‌گفتم تحمل کن تمام میشه و دست از سرت بر می‌داره. چند بار به خواسته‌اش موندم شرکت و بعد از اینکه همه رفتن با هم سکس کردیم. من قبول می‌کردم اما انزجار داشتم. نمی‌دونستم باید چه کار کنم. بعد از حدود ۴ ماه تصمیم گرفتم از اون شرکت بیام بیرون. رابطه‌ام با دوست پسرم بد شده بود و عصبی و خسته بودم.

اومدم بیرون و اون کابوس تموم شد. اما عصبانیت من باقی موند. سال‌ها گذشت و من هیچ وقت با هیچ کس در این باره حرف نزدم. از اینکه آبروم توی کل خانواده بره، می‌ترسیدم. اگه حرف می‌زدم کل کارمندهای شرکت که عضوی از خانواده بودن می‌فهمیدن. بعد سرزنش می‌شدم که چرا قبول کردم و سکوت کردم. من اشتباه کردم، اما نمیشه مهم بودن آبرو رو توی ایران و زندگی‌های ما انکار کرد. زنی که مورد تجاوز قرار می‌گیره، دیگه هیچ وقت بهش احترام گذاشته نمیشه. من از خودم عصبانیم. از اینکه این همه سال سکوت کردم. حتی اون آدم رو توی مهمونی‌های زیادی دیدم، و فقط حرص خوردم. هیچ کار دیگه‌ای ازم برنمیومد.»

مهتاب، نمونه‌ی بی‌شمار زنانی است که به سبب ترس از دست دادن «آبرو»، سال‌ها چنین بار سنگینی را با خود به دوش کشیده است. ترس و آبرو، دو مفهومی هستند که بیش از هر مفهوم دیگری در ساختن طرز فکر بازماندگان از آزار جنسی پس از این تجربه، نقش دارند. گره خوردن مسائل جنسی به مقوله‌ی آبرو نیز در جوامع سنتی از جمله عواملی است که راه را بر یافتن راه حلی برای این مسئله ناهموار می‌کند. این ترس به زنان همواره تحمیل می‌شود که چیزی برای از دست دادن دارند. و آن چیز، نه کرامت انسانی و عزت نفس انسانی است که در جریان تعرض جنسی اتفاق افتاده، بلکه آبرو است که پس از چنین تجربه‌ای برای شخص به خطر می‌افتد. آبرویی که به جای اینکه از شخص آزارگر برود، از شخص آزاردیده سلب می‌شود.

به نکته ی دیگری که بهتر است توجه کنیم این است که ترس از دست دادن آبرو، تنها محدود به محیط‌های کاری‌ای شبیه به محیط کاری مهتاب، روای روایت بالا نیست که در آن افراد با یک‌دیگر نسبت خویشاوندی دارند. بلکه همان‌طور که گفته شد، مسائل جنسی به مسئله آبروی اشخاص در فرهنگ‌های سنتی گره خورده است. البته که مسئله‌ی جنسی برای افراد، یکی از شخصی‌ترین مسائل است، اما هرچه این مسئله خارج از حوزه‌ی کنترل شخص باشد، و قوانین و قواعدش را دین و حکومت و بزرگان مشخص کنند، امر جنسی، کمتر و کمتر مسئله‌ای فردی است. و فرد، در این باره، مورد قضاوت جامعه قرار می‌گیرد.

محیط کار، محیطی است که ما انسان‌ها ساعت‌های طولانی از شبانه‌روزمان را در آن می‌گذرانیم. در آن با همکاران خود رابطه دوستی برقرار می‌کنیم، با یک‌دیگر غذا می‌خوریم، و در آن رشد می‌کنیم و به طور کلی، قسمت زیادی از عمرمان را در آن‌جا می‌گذرانیم. مفهوم آبرو دقیقاً در چنین محیط‌هایی معنا پیدا می‌کند؛ جایی که دیگران ما را می‌شناسند و پیش‌فرض‌ها و انتظاراتی از ما دارند. هر جا این پیش‌فرض‌ها و انتظارات به هر دلیلی برآورده نشود، «آبروی» شخص به خطر می‌افتد.

ترس شماره‌ی دو: ترس از دست دادن شغل

محیط کاری و آموزشی، از جمله محیط‌های روزمره‌ی ما هستند که در آن‌ها افراد بر حسب درجه و موقعیت شغلی، از جایگاه‌های مختلف قدرت نیز برخوردارند.

این، موجودیت فعلی کار را در جوامعی می‌سازد که برخی از افراد کارگرند و برخی دیگر کارفرما. از کارخانه، تا ادارات دولتی، تا بیمارستان و دفتر روزنامه و شرکت حسابداری و موزه و دانشگاه، رده‌بندی‌های شغلی‌ای تعریف شده است و در محیط‌های قدرت‌مدارتر، برخی تحت ریاست ـ و نه مدیریت و راهنمایی ـ دیگران هستند. در همین روایت‌های «من هم ایرانی» نیز، بسیاری از روایت‌های آزار گویای آن بود که سوءاستفاده از قدرت، یکی از عوامل مهم انجام آزار جنسی در محیط کار است. در جامعه‌ای که از بازماندگان آزار جنسی، حمایت‌های قانونی کافی را به عمل نمی‌آورد، و البته کارگران نیز از حقوق لازم در این باره برخوردار نیستند، و بیش از آنکه سندیکاها و صنوف، تعیین‌کننده‌ی شرایط کار باشند، سلیقه و منفعت کارفرمایان آن را تعیین می‌کند، «ترسِ از دست دادن شغل»، دومین عاملی است که آزاردیدگان از خشونت جنسی را وادار و تشویق به سکوت اجباری می‌کند. در چنین شرایطی، افراد از هر گروه اجتماعی و رده‌ی سنی که باشند، به دلایل اقتصادی و مالی، تهدید به سکوت در برابر آزار می‌شوند. گاهی این تهدید، از سوی فرد آزاردیده، علنی است و گاهی نیز شرایط، به گونه‌ای است که فرد نجات‌یافته آن را به قدری تهدیدآمیز برای موقعیت شغلی‌اش می‌بیند که تصمیم می‌گیرد درباره‌ی تجربه‌اش سکوت کند.

در محیط کاری‌ای که آزارگر به لحاظ قدرت، در جایگاه بالاتری از فرد آزاردیده قرار دارد، این تهدید برای او، تهدیدی جدی‌تر است و قابلیت عملیاتی شدن بیشتر دارد. عثمان، مردی است که در محیط شغلی خود متحمل آزار جنسی شده است. پیش از خواندن روایت عثمان، تأکید بر این نکته ضروری است که وی، یک مرد همجنس‌گراست و خشونت جنسی علیه دگرباشان، در کنار آزار جسمی و روحی‌ای که به آنان وارد می‌کند، آن‌ها را در شرایط دشوارتری برای صحبت از آن و افشای آن نیز قرار می‌دهد:

«من وقتی ایران بودم، شغل خیلی خوبی و درآمد خیلی خوبی داشتم. توی پروژه‌های ساختمونی مهندس ناظر بودم و خیلی وقت هم بود که برای خیلی از دوستان نزدیکم و خانواده‌ام آشکارسازی کرده بودم که همجنس‌گرا هستم. چند سال پیش توی شرکت ساختمونی‌مون، با یکی از مهندس‌های شرکت که سهامدار شرکت و مهندس اجرایی بود، وارد رابطه شدیم. از همون اولش رابطه‌ی پُر از خشونتی بود، ولی نزدیک کمتر از یک سال با هم موندیم و من که دیگه حسابی از اذیت‌هاش کلافه شده بودم، و دوست داشتم حالا که آشکارسازی کرده بودم توی یه رابطه سالم باشم، بهش گفتم که دیگه نمی‌خوام ادامه بدم اون رابطه رو. اول مثل هر رابطه‌ای، با کلی داد و بیداد و دعوا ازم خواست که به رابطه‌مون ادامه بدیم. حتی گفت که تلاش می‌کنه تا مشکلات‌مون رو برطرف کنه. اما من می‌دونستم که امکانش نیست و داره دروغ میگه.

ما رابطه‌ی جنسی خیلی خوبی با هم داشتیم بر خلاف بقیه چیزهای رابطه. چند هفته گذشت و من به تماس‌هاش جواب نمی‌دادم. حتی سعی می‌کردم وقت‌هایی که هر دوتامون توی دفتریم، باهاش یه جا تنها نشم و سریع شرکت رو ترک کنم. سر ساختمون هم که بودیم معمولاً آدم‌های زیادی اونجا بودن. تا اینکه یه روز ازش یه پیامک دریافت کردم که توش نوشته بود اگه به سکس باهاش ادامه ندم، نه تنها شغلم رو از دست میدم، بلکه به همه میگه که من همجنس‌گرام. اینم بگم که اون زن و بچه داشت و خب من فکر می‌کردم که قطعاً کسی بهش شک نمی‌کنه و من هرچقدرم بگم که ماجرا چی بوده، کسی باورم نمی‌کنه. خلاصه حسابی ترسیده بودم. بهش جواب ندادم. باز پیام روی پیام و تهدیدهای بیشتر. از ترسم تصمیم گرفتم کم کم قانعش کنم که دست از سرم برداره. یک بار بهش جواب دادم که بمونیم توی شرکت و حرف بزنیم. قبول کرد. وقتی همه رفته بودن، یکهو اومد سمتم و شروع کرد بهم توهین کردن و سعی کرد تا بهم تجاوز کنه.

من از خودم دفاع کردم و اون به جاش شروع کرد به مشت و لگد زدن. تونستم سریع از شرکت بیام بیرون و چند روز بعد هم شرکت نرفتم و به بهانه‌ی مریضی موندم توی خونه. ولی عین کابوس گذشت اون چند روز. تا اینکه یکی از همکارهام بهم پیام داد و گفت که چه شایعه‌هایی درباره‌ام توی شرکت پخش شده. فهمیدم کار خودش رو کرده. من چه کار می‌تونستم بکنم؟ هیچی. بعد از کلی فکر کردن، به این نتیجه رسیدم که حتی اگه اون هم دست از سرم برداره، دیگه جای من توی اون شرکت نیست. خلاصه یک روز تماس گرفتم با مدیر شرکت و گفتم که دیگه اونجا کار نخواهم کرد. و برای همیشه هم از اون شهر رفتم و ساکن تهران شدم. راستش از این که اون حرف‌ها توی شهرمون هم بپیچه وحشت داشتم. دیگه هیچ خبری ازش نشد. ولی من هم کارم رو از دست دادم، هم تجربه‌ی آزار جنسی برای همیشه روی شونه‌هام موند.»

ترس از دست دادن شغل، یکی از عوامل بسیار مهمی است که موجب می‌شود تا افراد یا تهدید و وادار به سکوت شوند، یا اینکه ترجیح دهند تا در این باره با کسی صحبت نکنند. ترس از دست دادن شغل، و اضطراب‌های مالی پس از آن، و ناکامی‌های مجدد برای یافتن شغلی دیگر، در شرایط نابرابر میان کارمندان و رؤسا و کارگران و کارفرمایان، به آزارگران دارای قدرت این امکان را می‌دهد تا به آزار جنسی خود تا هنگامی که بخواهند و به قدری که دوست داشته باشند، ادامه دهند. در این شرایط، افراد دارای هویت‌های به اجبار، «پنهان»، مانند افراد دگرباش، از ترس آنکه هویت‌شان برای دیگران افشا نشود، بیش از افراد غیر دگرباش در معرض خطر در محیط کار قرار دارند. در واقع، باید در کنار ترسِ از دست دادن آبرو و ترس از دست دادن شغل، ترس برملا شدن هویت جنسی را هم به مجموعه عواملی اضافه کرد که موجب می‌شود تا خشونت‌دیدگان از آزار جنسی، راه سکوت را در پیش گیرند.

ترس از دست دادن امتیازها، شغل، آبروی شخصی و خانوادگی، امنیت و غیره، دلیل عمده‌ی سکوت آزاردیدگان از خشونت جنسی در محیط کاری است. به همین دلیل است که مقوله‌ی ترس تحمیلی به آزاردیدگان از جمله مقولاتی است که می‌توان با بررسی آن، یکی از عوامل اصلی حفظ قدرت آزارگران را نابود کرد و به این ترتیب، به آزاردیدگان، عرصه‌ی ابراز و افشا داد.

نویسنده : مهدیس صادقی پویا

محقق حوزه جنسیت و سکسوالیته

در دوره‌ها‌ی آگاهی‌بخشی آکادمی چراغ و مقاله‌هایی که در وبسایت این آکادمی در دسترس هستند به طور کامل در رابطه با چیستی و انواع آزار جنسی توضیح داده می شود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *