نقدی بر بیانیه نگاهی به دو سال جریان روایتگری
به تازگی بیانیهای با عنوانی «نگاهی به دو سال جریان روایتگری» منتشر شدهاست که به نظر میرسد بیش از هر چیز به صفحه «جنبش میتو ایران» و چندین فعال من هم ایرانی که با این صفحه همکاری دارند ارجاع میدهد. این بیانیه از همان لحظههای آغازین انتشارش توسط یکی از پرسروصداترین آزارگران اخیر در جریان جنبش من هم ایران (ن.ی) نه تنها بازنشر شد، بلکه این متهم به چندین فقره خشونت جنسی، از نویسندگان و امضاکنندگان این بیانیه تشکر کرد. همینطور تا این لحظه این بیانیه واکنشهای متفاوتی از استقبال، نقدهای ملایم، جدی و بسیار تند در شبکههای اجتماعی در برداشته است. به عنوان یکی فعالان حوزه خشونت جنسی که پیش از جنبش منهم نیز فعالیت داشتم و به عنوان فعال جنبش من هم ایرانی که در جریان تسهیلگری روایتهای خشونت جنسی از ابتدای این جنبش تا این لحظه دخالت مستمر داشتم و با تقریبا همه صفحاتی که در این زمینه کار کردهاند، فعالیت و ارتباط مستقیم داشته و هماکنون به عنوان فعال مستقل با تیم گرداننده صفحه من هم ایرانی نیز همکاری دارم، نقدهای جدی به بیانیه وارد میدانم. مضاف بر این میخواهم از نگاه خودم توضیح بدهم که کدام قسمتهای این بیانیه بر اساس واقعیتهای موجود نوشته نشدهاند و تحلیل من از خشم تولید شده توسط این بیانیه چیست.
اول: مساله همزمانی
مساله این نیست که در «برهه حساس کنونی» آیا باید نقدی نسبت به صفحه میتو و فعالین مرتبط با این صفحه نوشت یا خیر. اما در شرایطی که یک متهم به چندین فقره خشونت جنسی، هر روز در حال تهدید راویان، تسهیلگران این راویان، صفحه من هم ایران و شخص شقایق نوروزی به عنوان موسس این صفحه است، به نظر میآید عده بسیاری از امضا کنندگان که در بیانیه از آنها به عنوان «پژوهشگر، کنشگر و فمینیست» یاد شدهاست، ضرورتی در مواجه بسیار جدی با این تهدیدها در مورد آزارگر نمیدیدند (به جز معدودی) اما در همین بزنگاه آنها این ضرورت را احساس کردهاند که انتقادهای خود را بدون هیچ زمینه تحقیقاتی دقیقی در مورد کار این صفحه و تسهیلگرانی که با آنها کار میکنند، در فرم «بیانیه» منتشر کنند. این تا حدی اولویتهای امضاکنندگان را فاش و حسن نیت آنها را مورد تردید قرار میدهد. بیانیهای که دادهای نمیدهد، تنها فرضیههایی را مطرح میکند و روی فرضیههای تحقیق نشده خود مانور میدهد و بعد از آن «دعوت به گفتگو» میکند.
دوم: پژوهشگرانی که بدون پژوهش بیانیه نوشتهاند
روشن است که عنوان «پژوهشگر» با خودش مسئولیت نیز به همراه میآورد. دوست دارم بدانم، چند نفر از نویسندگان این بیانیه روی صفحه میتو، روایتهای منتشر شده، ساز و کارها و قوانینش، فعالیت تسهیلگرانی که با این صفحه کار میکنند، کار «پژوهشی» کردهاند. بر اساس چه آمار دقیقی از روایات منتشر شده و نشده در این صفحه اعلام کردهاند که فعالیتی که این صفحه و امثال من در رابطه با روایتها انجام دادهایم، محدود به افرادی خاص و یا روایتهای «سرراست فریب» بودهاست. هیچ کدام از امضا کنندگان این بیانیه تا به حال در هیچ تماس مستقیم و غیر مستقیمی حتی آماری از روایتهایی که به من و این صفحه رسیده است را بررسی نکردهاند. نویسندگان این بیانیه با نگاهی ساده اما به فعالیتهای صفحه و با تماسهایی سادهتر با تسهیلگرانی چون من و شقایق نوروزی میتوانستند در بیابند، که بخش عظیمی از فعالیتی که ما در رابطه با این روایتها انجام میدهیم اصلا نمود بیرونی ندارد و بخش عظیمی از روایتهایی که به ما میرسند از اساس فقط با رویکرد «انتشار یا افشاگری» به ما نمیرسند و ما در مورد چه افراد شناس و چه ناشناس روایتهای بسیاری دریافت و حتی پیگیری کردهایم، که بنا به درخواست و ملاحظات خود راوی یا اصلا منتشر نشدهاند یا در انتشارشان تعویق صورت گرفتهاست و یا در صفحات خود راویان و با نام خودشان منتشر شدهاند. کاش میدانستید که چقدر در سینه نگهداشتن این همه روایت وقتی راوی نمیخواهد هنوز روایتش را برملا کند سخت است، کاش میدانستید چه فشاری را متحمل میشویم وقتی آزارگر تلاش میکند به ما نزدیک شود و ما نمیتوانیم به او بگوییم «چون تو آزارگری به من نزدیک نشو». چطور از «مهارت پژوهشگری» خود برای تحقیق روی کار ما استفاده نکردید؟ و حالا که نکردید، عنوان پرطمطراق «پژوهشگر» که برازنده بخشی از امضا کنندگان نیست را چطور به این بیانیه افزودید؟ در حالی که خود به ساز و کارهای شبکههای اجتماعی و تقلیل به لایک نقد دارید چطور فعالیت این گروه را به بازنمایی عمومیاش در فضای مجازی تقلیل داده و نقد کردید؟
سوم: نام حامیان آزارگران در امضاهای بیانیه
در میان امضا کنندگان بیانیه، نام کسانی وجود دارد که متهمین به آزارهای مختلفی را مورد حمایت قرار دادهاند و حملاتشان به فمینیستها و راویان را تایید کردهاند. اگر قرار بود در فرمت بیانیه نشان بدهید که پژوهشگرانی با دغدغه پیشرفت جنبش من هم ایرانی هستید، چه نیازی به جمع کردن امضای آنها داشتید تا جایی که حتی دوست و همکار مادر متهم به آزار پر جنجال اخیر هم بیانیه را امضا کند. در بند اول بیانیه آمده است که نسبت حمایت از آزارگر نباید همینطور بی محابا استفاده شود، این درست است، اما پیش از این باید مراقب باشیم که حامیان آزارگر و خود آزارگر از حرف ما خوششان نیاید. در این مورد اما هر دوی مسالهها اتفاق افتاد، هم آزارگر جنجالی اخیر از بیانیه لذت برد و هم برخی حامیانش. مسئولیت این موضوع در کنار مساله همزمانی و بی دقتی به بستری که «حرف در آن به عرصه بیان میرسد»، تنها و تنها با نویسندگان و جمعآوران امضای این بیانیه است. از قضا چون خود آنها در متن بیانیه با «لشگرکشیهای زرد» مخالفت کردهاند، باید نشان میدادند که مساله آنها بیشتر کیفیت بحث و گفتگو و نه تعداد بالای امضا و اتهامات تورمآمیز به فعالان جنبش من هم است. تعداد امضاهای بیانیه نه تنها به نقدهایش مشروعیت نمیبخشد بلکه به دلیل حضور برخی نامها میتواند به شبهه محفلگرایی، لشگرکشی و تقابل دامن بزند.
چهارم: نداشتن مصداق برای ادعاها و ادبیات تهاجمی
بسیاری از ادعاهای بیانیه، مثلا آنجا که برخی از مواجههها با روایتها را به «تفاله خبری پر حاشیه» توصیف میکند، بدون مصداق است. چنین رویکردی باعث میشود آخرین مورد بیشتر از همه موارد به چشم بیاید. خصوصا با توجه به مساله همزمانی. جدای از این، این ادبیات چه ربطی به بیانیهی یک عده «پژوهشگر» دارد؟ وقتی که ادبیاتی در این سطح تهاجمی و بدون مصداق مشخص که بتوان چون و چرایی اش را بررسی کرد، در متن میآورید، پیشاپیش حمله را آغاز کردهاید و در این صورت است که آن ادعای نهایی متن برای «گفتگو» در حالت خوشبینانه سمبلیک ودر حالت بدبینانه فریبکارانه به نظر میرسد. میدانم عدهای از امضا کنندگان بیانیه از ادبیات برخی از فمینیستها و همراهان میتو نسبت به خودشان متعجب شدهاند. سوال اینجاست: چرا ادبیات تهاجمی این متن را نسبت به راویان و تسهیلگران نمیبینید و تنها تهاجم بازخوردکنندگان را میبینید. یک بار متن خودتان را از زاویه راویان اخیر و فعالان من هم و صفحه من هم ایرانی و با در نظر گرفتن بستر تهدیدآمیزی که توسط آزارگران ایجاد شده بود بخوانید. اگر شما بودید حاضر میشدید اسم این ادبیات را در این بستر، ادبیات «نقد» بگذارید؟ ادبیات توصیفی این بیانیه در جاهایی بیش از نقد به سمت حمله و برچسبزنی روی میآورد، زرد خواندن روایت آزاری هر چقدر هم که به بیانش نقد داشته باشیم بیش از اینکه توهین به فعالان میتو باشد، توهین به روایت یک راوی است. به همان میزان که شما برخی از حواشی که آزارگران تولید کردهاند را به فعالان و راویان نسبت دادهاید آنها را «تفاله» خواندهاید برخی واکنش بخش عظیمی از شما را برآمده از عدم بازنگری شدید شما روی عملکرد خودتان در مواجهه با این آزارگران میدانند. وقتی در اتاق شیشهای نشستهایم، بهتر است به دیگران سنگ پرتاب نکنیم.
پنجم: توضیح بدیهیات برای فعالان میتو
این متن حامل رویکردی است که غالبا وقتی از مردان همانجنسیتی میبینیم نام آن را «مرضیح» میگذاریم. مرضیح کردن عموما به زمانی گفته میشود که مردی بدون دقت کردن به اینکه زن و یا فرد کوئیر مقابلش چقدر در موضوعی توانایی و مهارت دارد، برایش بدیهات کارش یا تجربهاش را توضیح میدهد. اینکه خشونت ساختارمند است و از مساله فرد باید به مساله اجتماعی و سیاسی و ساختارها رسید را فعالان این حوزه و صفحه میتو نه تنها به خوبی میدانند، بلکه بارها در مورد آن نوشتهاند. تفاوت رویکرد فعالان این صفحه و فعالانی که با این صفحه کار میکنند با نویسندگان این بیانیه در این نیست که نویسندگان بیانیه به این امر آگاهند و ما نیستیم. تفاوت در نوع مخاطب قرار دادن ساختارهاست. از قضا شخصا مجموعهها و محافلی که آزارگران در آن سالهاست مشغول به آزارگری هستند را بخشی از ساختارمندی خشونت میدانم. این نه فقط در رابطه با محافل روشنفکری و چپ بلکه در رابطه با روایتهای مربوط به سینما و هرجایی که فرهنگ و خرده فرهنگ غالبی دارد قابل مشاهده است. پیش از اینکه به نوع روایتگری و تسهیلگری در رابطه با روایتها نقد کنیم باید توضیح بدهیم که دو سال پس از جنبش من هم ایرانی، چرا بسیاری از این راویان به جای اینکه مساله را از طریق ساز و کارهای درونی محافل و جمعهای پر از فمینیست حل کنند، به سمت روایتگری برای تسهیلگران جنبش من هم و در نهایت انتشار روی میآورند. این چه فقدانی است که آنها را به چنین کار پر مخاطرهای برای خودشان نزدیک میکند؟ بیانیه نه تنها از جایگاه برابر با ما صحبت نمیکند بلکه کوچکترین ارجاعی به دلایل عدم و یا توقف انتشار روایت در پلاتفرمهایی که نزدیک به امضا کنندگان این بیانیه هستند نمیدهد. در چنین شرایطی است که توضیح واضحات برای راویان و فعالان این حوزه تولید خشم میکند، این بیانیه به جز سطوری معدود فروتنی خاصی نسبت به راویان و فعالان این حوزه نشان نمیدهد و کار آنها را در این حوزه به رسمیت نمیشناسد. چنین رویکردی رویکرد گفتگو محور نیست. در چنین شرایطی است که بعد گلایه از «انحصارگری صفحه میتو و فعالان میتو در جریان روایتگری» یک طنز تلخ میشود. روشهای بدیل روایتگری را دیگر فمینیستهای بدیل باید به عرصه بیان برسانند، نه اینکه تنها طلب کنند. چه بسا که برخی از دغدغههای این بیانیه دغدغههای ما نیز هستند و ما پیش از رسیدن به چنین ادبیاتی در برابر هم باید بستر چنین گفتگوهایی حتی به صورت علنی و در فرمتهایی دیگر را میآزمودیم.
ششم: نقد درونی
بیانیه خود را به عنوان نقد درونی معرفی میکند و طبیعتاً میدانیم که «نقد درونی» به معنای «نقد در پستو» نیست و میتواند بازنمایی بیرونی هم داشته باشد. اما هر نقد درونی نیاز به درون چیزی بودن و یا آگاهی و شناخت کافی از سازو کارهای درونی دارد. هر کسی که خود را فمینیست میخواند یا حتی در حوزه خشونت جنسی و جنسیتی کار کردهاست لزوما درون مناسبات یک جنبش نیست. درون مناسبات یک جنبش بودن و آگاهی و شناخت کافی داشتن اما لازمه «نقد درونی» است. به دلیل عدم شناخت بسیاری از امضا کنندگان از فعالان صفحه میتو و انقطاع ارتباطی و گفتگویی بسیاری از نویسندگان و امضا کنندگان این بیانیه با دیگر فعالان میتو که با این صفحه از بیرون همکاری دارند، بسیاری از فرضیههای این بیانیه بررسی نشده و بدون کوچکترین تناسبی با واقعیت مطرح میشوند. صفحهی من هم ایران در پاسخ خود به بسیاری از این انگارههای غلط در رابطه با کارکرد و رویکرد این صفحه ارجاع داده است و در نتیجه تنها با رجوعی به همان پاسخ هم میتوان فهمید که هیچ درگیری میان متنی و میان جنبشی میان بخش عظیمی از نویسندگان و امضا کنندکان این بیانیه با فعالان این حوزه وجود نداشته است. کدام نقد درونی؟ اگر همه به واسطه فمینیست خواندن خود خود را درون چیزی میدیدیم که باید پیش از هر نوع بی انصافی درونی، از داشتهها و دستاوردهای این جنبش ـ حتی اگر کمترینش قابل دسترستر شدن ادبیات فمینیستی حول مساله خشونت جنسی باشد ـ دفاع میکردیم.
هفتم: تکرار کلیدواژههای متهم به آزارگری سریالی جنجالی اخیر در بیانیه
بیانیه به نقش میانجی و تسهیلگری در صفحه و غیره ارجاع میدهد و نه تنها بدون بررسی پیشینی میزان خواست راویان برای اینکه توسط تسهیلگران و موسس صفحه میتو «نمایندگی» بشوند، ادعا میکند که این بازنمایی در نظر نگرفتن عاملیت راویان است، بلکه در ادامه حتی از کلیدواژههای آزارگر جنجالی اخیر استفاده میکند: «قیممابی». این در حالیست که حتی جوابیههای اخیر راویان به این متهم در صفحاتی غیر از صفحات تسهیلگران و صفحه میتو منتشر شدهاند. ناشناسی راوی را نه تنها از دسترس شما خارج میکند، بلکه راوی را برای جامعه انسانیتزدایی میکند، تا جایی که حتی خواست او در انتشار روایتش در صفحهای خاص و یا پیگیری روایتش توسط تسهیلگری خاص به چشم نویسندگان فمینیست این بیانیه نمیآید. ارتباط راوی با تسهیلگر و فعالان این صفحه بر اساس مشاهدات و تجربه من در بسیاری از موارد دقیقا روحی برعکس این ماجرا سلب عاملیت دارد. این راویان هستند که از تسهیلگران بابت اینکه همیشه نمیتوانند جلوی خشونتگر بایستند یا به نیازهای راویان در پاسخگویی به آزارگرانشان پاسخ بدهند شاکی هستند و نه اینکه تسهیلگران راویان را تشویق به نوشتن و یا انتشار روایتشان در پلاتفرمی خاص میکنند. عدم تطابق آنچه ما تجربه میکنیم با آنچه شما از بیرون میبینید، دقیقا به همین مساله عدم درونی بودن نقدهای این بیانیه ربط دارد که پیش از این هم به آن اشاره کردم. کاش در همین مورد اخیر، دلسوزان این بیانیه، پیش از اینکه متهم به آزارگری سطوح عجیبی از خشونتگری خود را در معرض عموم بگذارد، کمیتهای حقیقتیاب تشکیل میدادند و با تسهیلگران و صفحه میتو تماس میگرفتند و از طریق آنها با راویان مواجه میشدند تا ببیند چقدر این راویان هستند که بر روایتشان مسلط و مصمم از ما پیگیری طلب میکنند و حتی در صورت افشای نامشان و انتشار تصاویرشان، حاضر به یک قدم عقب نشینی در آنچه روایت کردهاند نیستند. مسالهی «ناشناسی» راوی چنانچه در پاسخ صفحه من هم به آن ارجاع داده شده است بخشی از چالش این جنبش در مواجه با حاکمیت مردسالار و جامعه ایست که همواره راوی را مقصر آنچه بر او رفته قلمداد میکند و از هیچ تلاشی برای بیصدا کردن راویان آزار فروگذار نمیکند. ما به این چالش، منافع و آسیبهایشان واقفیم و گفتگو در این مورد و رسیدن به راهکارهای شاید پیشروتر را ضروری میدانیم. فعالان میتو نیز به خطرات شخصی که حتی متوجه ماست وقتی که ما چهره راویان میشویم آگاهند، برای اینکه این چهرههای علنی این جنبش و تسهیلگران علنی این جنبش هستند که مورد غضب این متهمان قرار میگیرند. پس پیش از اینکه بحرانهای ما را برای خودمان توضیح بدهید، حضور فعالانه و همدلانه داشته باشید. باشید تا بتوانیم پیش از اوج گرفتن بحران به شما رجوع کنیم. در این صورت مساله تک صدایی چیزی که نویسندگان و امضا کنندگان این بیانیه نامش را «انحصار طلبی» گذاشتهاند نیز حل میشود. تنها ماندن ما در مسیر را نباید تک صدایی تلقی کرد.
هشتم: آشفتگی مفهومی در بیانیه
نویسندگان این بیانیه، روایتهای مربوط به بخش «فریب» را روایتهایی «سرراست» خواندهاند و در ادامه آن گفتهاند که این روایتها عاملیت خشونت دیده جنسی را دست کم میگیرد. مشکل این نوع تعریف از مفهوم «عاملیت» این است که نوعی از جا به جایی مفهومی میان مفاهیم «عاملیت» و «مسئولیت» ایجاد میکند. راویانی که در جریان خشونت جنسی خود «فریب» خوردهاند به روشنی با توضیح جزئیات روایت و اینکه کجا اعتماد کردهاند، به عاملیت خودشان اشاره میکنند، آنها در لحظهای که نه میگویند یا عدم تمایل خود را نشان میدهند نیز عاملیت دارند، ساختار را دیدن یعنی اینکه ببینیم چقدر «نه» پذیرفته میشود، چقدر «نه» به عنوان «نه» فهمیده میشود، چطور عاملیت را ندیده گرفتهایم وقتی که روایاتی را میدانیم به خاطر عقب بودن سطح جامعه مردسالار ما از مفاهیم فمینیستی به شدت در معرض قربانی نکوهی قرار دارند را بررسی کردهایم؟ عاملیت این روایان به معنای مسولیتشان در خشونتی که به آنها رفته نیست. این تفاوت مفهومی مدتها پیش توسط کتایون کشاورزی بیان شده بود و میبینیم که هنوز فمینیستهای نویسنده این بیانیه دچار این کج فهمی مفهومی هستند، اصلا فعالان این حوزه را میخوانید؟ چرا مفهوم عاملیت دارد به این شکل تورمآمیز استفاده میشود. همه ما عاملیت داریم و در لحظه خشونت از ما سلب عاملیت میشود. این پیچیدگی مهم و قابل پرداخت است. در جای دیگری از همین قسمت بیانیه، بیانیه ارجاع میدهد به این این روایتهای «سرراست فریب» روایتهای دیگر از جمله روایتهای تجاوز به «محارم» ـ منظورشان اینجا تجاوز خانوادگی است ـ و همسری را به حاشیه میراند. خیر این مردسالاریست که این روایات را به حاشیه میراند. این ساختار پدر/مردسالار خانواده است که این روایات را به حاشیه میراند. جدای از اینکه به شدت عجیب به نظر میرسد که پژوهشگران این بیانیه، قادر به تمیز مفاهیم فقهی از مفاهیم فمینیستی نیستند و به جای مفهوم «تجاوز خانوادگی» از مفهوم مساله دار فقهی «تجاوز به محارم» استفاده میکنند، این به شکل تراژیکی خندهدار است که آنها در فرازهایی از بیانیه در نسبت با فعالان میتو از مفهوم پدر/مردسالاری استفاده میکنند، ولی آنجا که به تجاوز خانوادگی و تجاوز در همسری اشاره میکنند، باز هم فعالان میتو در به حاشیه رفتن این روایتها مقصرند و نه ساختار پدر مردسالار. این را از زبان کسی بشنوید که بسیار پیشتر از جنبش من هم ایرانی از خشونت جنسی که چهار سال در کودکی توسط یکی از اعضای فامیلش به او رفته بود، گفت: «شما هیچ تصوری از جهنمی که امثال من، پس از روایت کردن از تجاوز خانوادگی در آن زندگی کردهایم، ندارید. چطور حتی در این حد هم فروتنی نداشتید که یکبار، برای یکبار از من بپرسید که با توجه به تجربه شخصی خودم و فعالیتم در این حوزه به حاشیه رفتن این نوع تجربهها و روایتها را چطور ارزیابی میکنم و این اصلیترین مشکلی است که به عدم گفتگوی ما میرسد. ندیدن تجربیات و واقعیتهای ما، عدم فروتنی، برتری جویی اخلاقی و در عین حال ناتوانی از مسولیتپذیری عملی در مواجهه با بحرانی که بحران همه ماست».
نویسنده: مینا خانی
مرسی مینا جان. متاسفانه دنیا پر از انسانهایی است که زنان قدرتمند را دوست ندارند، یک سری هم میتوانند دوستان فمینیست مشروطمان باشند… باری، امیدوارم که قویتر و راسختر از همیشه ادامه بدی عزیزم.