در چند روزی که از انتشار بیانیهی جمعی از زنان دغدغهمند در حوزه آزار جنسی میگذرد، متون کوتاه و بلند بسیاری منتشر شد که له یا علیه بیانیه موضع میگرفتند. نویسندگان بیانیه محتوای آن را نقد درونی نامیدند و هدف از نوشتن آن را گفتگو با دیگر حامیان این جنبش خواندند. خوانندگان این متن احتمالا از محتوای بیانیه آگاهند، بنابراین از توضیح جزء به جزء آن میگذرم، بحث را کوتاه کرده و تنها بر دقیقهای خاص از آن تامل میکنم.
شاید مناقشه برانگیزترین بخش بیانیه، آن بخشی که بیش از همهی بندها نیازمند تحلیل دقیق از سوی منتقدان و همدلان بیانیه است، بحث مربوط به عاملیت جنسی آزاردیدگان باشد که در آن آزاردیده با طفل فریبخورده مقایسه میشود. در متنهای بعدی که در ادامه بیانیه منتشر شدند نیز تسهیلگران این حوزه (یا به بیان نویسندگان منجی/میانجیها) مسئول چنین شکلی از بازنمایی روایت آزار درنظر گرفته شدند.
در بند هفتم بیانیه نویسندگان مدعیاند که در جنبش میتو با میانجیهایی روبروییم که در «نوشتن/بازنویسی» روایت، آزاردیده را عموما فردی «بدون عاملیت و اراده» به تصویر میکشد که «هیچ نقش فعالی در رابطه عاطفی و هیچ دسترسیای به هیچ شکل از ابزارهای قدرت» ندارد؛ تو گویی با «طفلانی» روبروییم که «فریب» خوردهاند. نویسندگان هرچند بلافاصله به امکان «دستکاری عاطفی و فریب» در رابطه اشاره میکنند اما درنهایت روایتهای فریب عاطفی را «سرراست» میخوانند که از نظرشان موجب میشود بازنمایی دیگر اشکال سلب عاملیت محو شود. آنها توضیح نمیدهند که منظورشان از دیگر اشکال سلب عاملیت چیست. اما از متن اینطور برمیآید که گویی لزومی ندارد بر روایتهای فریب بیش از اندازه درنگ کنیم.
نویسندگان به ادعای خودشان فرض گرفتهاند که میانجیها مسئول نوشتن و یا بازنویسی متن آزاردیدهاند. با اینحال در هیچکدام از مصاحبههایی که از تسهیلگران منتشر شده این مساله تایید نشده است، برعکس در مصاحبهای که آکادمی چراغ با شقایق نوروزی، مینا خانی و سمانه سوادی انجام داده است، تصریح و تاکید میشود که نگارش متن به قلم راوی صورت میگیرد و نه تسهیلگر. در این فرایند تسهیلگر تنها امکانات و ابزارهایی برای بیان بدون لکنت روایت را در اختیار او قرار میدهد و در عین حال وظیفه تسهیلگر آن است که راوی را از پیامدهای روانی احتمالی پس از انتشار روایت آگاه سازد. بنابراین لازم است از دستاندرکاران بیانیه بپرسیم که شاهد آنان برای اتهام دستکاری و یکدستسازی روایات چیست. بر چه اساس نویسندگان و امضاکنندگان خود را از راستی آزمایی چنین ادعایی در بیانیه بی نیاز میدیدند. از آنجا که امضاکنندگان مدعیاند کنشگران و پژوهشگرانی در این حوزه خشونت جنسی هستند، قطعا میدانند هر ادعا نیازمند اثبات است؛ خصوصا آنهنگام که عملکرد دیگران را زیر سوال میبریم به حکم اخلاق حرفهای و پژوهشی لازم است این ادعا را ثابت کنیم. قصد ندارم دانش فمینیستی آنان را زیر سوال ببرم (آنچنان که نویسندگان با دیگر کنشگران کردند). بحثم این است که نویسندگان به عنوان فمینیستهایی که خود را متعهد به میتو میدانند چطور و بر چه اساس در زمانی که صفحه میتو و راویان تحت فشار و تهدید از سوی آزارگران و حکومتند، پیش از انتشار متنی دستهجمعی، حتی درصدد اثبات گزاره های پرمناقشه خود نیز برنیامدند؟
در سه جوابیهای که راویان ن.ی در پاسخ به اتهامات آزارگر مبنی بر «همدستی و توطئه تسهیلگر و راوی علیه او» منتشر کردهاند، به تصریح اعلام میکنند که با خواست و به قلم خودشان روایت کردهاند. عاملیت دقیقا در همین لحظه رخ میدهد که راوی، علیرغم حملات دهشتناک آزارگر همچنان بنویسد و بگوید که هرچند در لحظه آزار، سلب عاملیتی از من صورت گرفته، به بدنم تعرض شده و احساساتم دستکاری شده و فریب خوردهام، همچنان روایت میکنم. در این لحظه راویِ خشونت نشان میدهد که از فریب و خشونت جنسی خشمگین است و نه آنچنان که جامعه از او میخواهد، شرمگین. او در مقابل جامعهی قربانینکوه و آزارگری که دائما او را مورد حمله قرار میدهد میایستد و همچنان مینویسد تا اجازه ندهد آزارگر با ادعای خود مبنی بر قیممآبی تسهیلگیر و دستکاری روایت اصلی، بار دیگر از او سلب عاملیت کند. چگونه چنین راویانی میتوانند همچون طفل – که به ابزارهای زبانی و اجتماعی برای دفاع از خود در مقابل خشونت دسترسی ندارد- درنظر گرفته شوند؟
راوی دیگری را به یاد بیاوریم که روایت آزارش از یکی از سردبیران سایتی روشنفکرانه را منتشر کرده بود. آیا عاملیت او در آن لحظهای رخ نداد که از عدم پاسخگویی برخی پلتفرمها به روایت آزارش و تنها ماندناش در پروسه انتشار روایتاش نوشت، آنهم درحالی که آزارگرش صاحب سرمایه اجتماعی و اقتصادی بالاو مورد پذیرش و احترام بسیاری از فعالان و کنشگران بود؟ یکسان دانستن قلم این راویان متعدد و نادیدهگرفتن لحظات حضور فعالانه و جسورانه آنان است که از آنان سلب عاملیت میکند و نه اعتراض آنها و سخن گفتن از مکانیسم درهمپیوسته فریب-آزار روانی- آزار جنسی به قلم خودشان.
در بحث آزار جنسی آنهنگام که از عاملیت سخن میگوییم تاکیدمان بر نفس روایتگری است. به سخن درآمدن و نوشتن از آنچه که پیش از این به عرصه عمومی کشیده نمیشد، خود بزرگترین سند عاملیت است. در هیچیک از متون فمینیستی در حوزه کنشگری خشونت جنسی، امکان ندارد بحث عاملیت را در لحظه وقوع آزار بیابیم، چراکه روایتگری خود لحظهی ایستادن/عمل کردن/مقاومت کردن/عاملیت داشتن در مقابل فرهنگ تجاوز است. راوی آنهنگام به عاملیت میرسد که علیرغم خودسرزنشگری و قربانینکوهی جامعه، با علم بر تابو بودن روایتگری خشونت جنسی، قلم به دست میگیرد یا درمقابل کیبورد مینشیند تا از چگونگی سلب عاملیتاش در لحظه وقوع آزار یا در طی رابطه پرخشونتاش بگوید. به همین معنا اشاره به دستکاری روایات بدون به میان آوردن مصادیق، خود سلب عاملیت از راوی است. بینام بودن راویان و این مساله که راوی امکان پاسخگویی مکرر در مقابل پرسشهای جامعه از شیوه به کار افتادن عاملیتاش ندارد، دستاویزی برای برخی منتقدان جنبش میتو شده است تا آنان را دروغگو یا بدون عاملیت بخوانند. در چنین وضعیتی است که با طفل خواندن و فاقد عاملیت دانستن راوی بیچهره و بینام، از او انسانیتزدایی میشود. از سویی دیگر بیانیه اندک تسهیلگران این حوزه را صاحب چنان حدی از اقتدار و مستعد چنان حدی از خشونتورزی میداند که گویی طی رابطهای قیممآبانه، راوی تبدیل به “ملیجک” تسهیلگر میشود. (اشاره به جوابیه راوی ن.ی) این ادعا فرض را بر این میگیرد که راویان دنبالهروانی چشم و گوش بسته و فاقد قدرت تشخیص سره از ناسرهاند. همینجاست که منجی خواندن تسهیلگران ( به طعنه راهبر، قیم و پدر دانستن آنان) نیز در راستای چنین تحلیل نابسندهای از عاملیت عمل میکند. درنهایت در چنین مفصلبندیای از فرایند روایتگری است که راویانِ پیشاپیش بیچهره و بینام به راحتی انسانیتزدایی شده و امکان اِعمال نظرشان منتفی دانسته میشود و انکار عامیلت از او دقیقا در همین لحظه رخ میدهد. شاید باید بار دیگر نویسندگان و امضاکنندگان را دعوت به خواندن دقیق اندک جوابیههای بهجا مانده از راویان کنیم، چه بسا این بار قادر باشند عاملیتی که در متن آنان موج میزند را ردیابی کنند.
چندی پس از انتشار بیانیه مقالهای دیگر در امتداد آن و در دفاع از بند هفتم بیانیه به قلم ستاره سجادی منتشر شد. نویسنده توضیح میدهد که در ماههای اخیر روایتهای صفحه میتو، یکدست و عاری از هرنوع عاملیتدهی به راوی نگاشته میشوند. نویسنده که گویی برایش محرز است که روایتهای منتشر شده توسط تسهیلگران دستکاری میشود، استدلال متناش را بر پایه همین مفروض اثبات نشده ادامه میدهد. او هرچند مدعی است که منظورش از غیاب عاملیت در روایات، تحت فشار قراردادن راویان نیست؛ اما به سرعت به دستکاریهای تسهیلگر در متن اشاره میکند. صدالبته که همه این تحلیلها آنجایی غیرقابل پیگیری است که بیهیچ مصداق و ارجاعی (که میتواند شامل مصاحبه با تسهیلگران یا راویان و یا اشاره به متون مکتوب آنان در این حوزه باشد) و تنها با اتکا به نگاه شتابزدهی نویسنده به برخی روایتهای صفحه میتو «در ماههای اخیر» مطرح میشود.
شاید باید بار دیگر بر این نکته مهم تاکید کنیم که در تحلیل خشونت جنسی، پرداختن به مساله فریب جنسی اساسا امری فمینیستی است. از آنجا که طبق آمارها آزارجنسی اغلب در محیطهایی رخ میدهد که امن فرض میشوند، درنگ بر روایتهای فریب نه تنها سرراست و آسان نیست بلکه حامل پیچیدگیهایی است که بازکردن آن و پرداخت دقیق و موشکافانه به آن میتواند تغییری بنیادین در نظم جنسی-جنسیتی موجود ایجاد کند. از همین روست که لزوم نوشتن از روایت فریب تا زمانی که سکسوالیته مسلط همان سکسوالیته تهاجمی مردانه است، همچنان پابرجا باقی میماند. نوشتن از پیوند آزار جنسی و آزار روانی، تاکید بر ابزارهای کلامی جامعه مردسالار برای شرمگین کردن زنان از بدن خود، توضیح مکانیسم باجگیریهای عاطفی و شیوه اعمال نفوذ آزارگر در حلقه دوستان امن، دسترسی او به ابزارهای مادی و اجتماعی برای کنترل احساسات و حوزه عمل آزاردیده و در نهایت دروغهای مکرر او برای دستکاری احساسات در فضایی که امن فرض میشود، همگی ذیل روایتهای فریب قرار میگیرند.
بازنگری بر این تجربه و بازگویی چنین فریبی نهتنها از آزاردیده طفل نمیسازد، بلکه به یاد او میآورد ( و به ما میآموزد) که طی چه الگوهایی عاملیت از او گرفته شد. راوی با خواندن دیگر روایتهای «سراست فریب» جسارت نوشتن از تجربه خودش را به دست میآورد و از همین روست که چنین روایتهایی بسیار زیادند چراکه اغلب خشونتهای جنسی در پیوند با فریب و در طی پروسه اعتمادسازی رخ میدهند. همین امر به یادش میآورد که تنها نیست. در نتیجه روایتگری فعالانه راویان است که جامعه میآموزد عاملیت و مقاومت امری جمعی است و یکی پس از دیگری روایت فریبشان را بازگو میکنند.
دلنگرانی از تجمع روایتهای فریب در جنبش میتو، آن گزارههای جنسیتزدهای را به یاد میآورد که از زنان میخواهد همانقدر که از تجربه آزارشان گفتهاند از علاقه و میل پیشینی خود به آزارگر نیز بگویند. به عبارت دیگر راوی با هجمهای طلبکارانه روبرو میشود که از او میخواهد همزمان با به یادآوری خشونت جنسی، از لحظاتی بنویسد که خیال میکرد در رابطهای امن و دوستانه و عاشقانه است. این خواست شتابزده که دائما از راوی میخواهد عاملیتاش را به جامعه اثبات کند نه تنها سویهای طبقاتی و نخبهگرایانه دارد، بلکه همچنین درنظر نمیگیرد که برای آنکس که در محیط امناش مورد خشونت قرار گرفته، لحظات میلورزی و خوشباشی میتواند بخشی از فریب درون رابطه باشد. آنهنگام که راوی از این احساسات مینویسد از روایت فریب خود میگوید و اینجاست که این طلبکاری جمعی از بازمانده آزار، خود خشونتی دیگر به او تحمیل میکند.
در نهایت نقدهای بسیار تندمان را بنویسیم، اما عادت کنیم برای ادعاهایمان شاهد و مصداق بیاوریم. نوشتن شدیداللحنترین نقدها، آن زمان که به لحاظ منطقی موزون، و به لحاظ تحلیلی با طمانینه و دارای شاهد و گزارههای انضمامی باشد، به رشد تمام دغدغهمندان این حوزه یاری میرساند. اما گمان نمیکنم هیچ «نقد»ای بتواند توهینآمیزتر از متنی باشد که روایت فریب را سرراست، حملات و تهدیدهای آزارگر و جامعه را «تفاله زرد خبری» ، راویان را «طفلان فریبخورده» و تسهیلگران حوزه خشونت را «منجی» مینامد. با وجود چنین شکلی از توصیف وضعیت، عجیب نیست که راویان و تسهیلگران و دستاندرکاران این حوزه، متن بیانیه را نه نقدی همدلانه و خواستار گفتگو، که خشونت و اتهامزنی علیه خود تلقی کنند.
نویسنده: سارا کریمی