مقدمه
در مقاله ی خشونت و آزار جنسی به مثابهی اِعمال قدرتِ پنهان (1)نوشتاری مقدماتی پیرامون چگونگی بازتولید نابرابری از خلال خشونت جنسی به این می پردازیم که خشونت جنسی به طور گستردهای به دامن گستردن نابرابری اجتماعی کمک میکند. شاید یکی از دلایل این وسعت استفاده، بستر سهولت ساختاری است که برای انجام آن فراهم است. به نظر میرسد که اِعمال خشونت جنسی یکی از ابزارهای قدرتمندی باشد که بر دو پایهی مهم تکیه دارد:
1) قابلیت استفادهی ابزاری، و 2) نامرئی بودن[1].
هر دوی این محورها آسانیِ دست یازیدن به خشونت جنسی (به مثابهی اِعمال قدرت) را پیش چشم ما روایت میکنند. اما آنچه پیش و بیش از هر چیز در بازشناسی این مفهوم مهم است، به دست آوردن قدرت تعریفی با دامنهی قبول وسیع است. اقدامات مبتنی بر خشونت جنسی، در همهی زمینههای اجتماعی و بسترهای حقوقی-سیاسی، واجد مفهومی همسنگ یکدیگر نیستند. اینکه چه اقدامی اساساً خشونت جنسی تعریف شود؛ و اینکه آیا در ساز و کارهای مختلف وضعیتهای متفاوت از خشونت، مشروع شناخته بشوند یا خیر؛ چالشهایی است که بدواً پیش رویمان قرار دارد.
در حالی که روزانه افراد زیادی مورد انواع خشونت جنسی واقع میشوند و در پی آنند تا درکی از تجربهای که داشتهاند را به دست بیاورند، مناقشات نظری پیرامون تعاریف هم در ساحت دانش و هم در ساحت اجتماعی جریان دارد. مناقشاتی که هر روزه به درک ما از چیستی خشونت، مسألهی قدرت و ساز و کار نابرابر شکل و شمایلی دیگرگون میبخشند. مطالعهی رویههای اجتماعی و نظریات مختلف، به ما این امکان را میدهد تا از نقش مکاتب و رویههای گوناگون اندیشه در خدمت به قدرت یا به چالش کشیدن آن مطلع شویم.
این سلسله متون ضمن مروری اجمالی بر مفاهیم دخیل در تعریف خشونت جنسی (فرهنگ، قدرت، نهادهای اجتماعی، ساختار و گفتمان، مردانگی و مردسالاری)، تاریخچهی مناقشات نظری پیرامون تعریف خشونت جنسی و مسألهی نابرابری و در نهایت، مسألهی تجربهی خشونت جنسی از نگاهی عمدتاً با تکیه بر علوم اجتماعی و نظرداشت به مسألهی آزار جنسی در محیط کار در پی طرح برخی دغدغهها خواهد بود. هدف از این یادداشتها بررسی این موضوع است که چگونه خشونت جنسی به بازتولید نابرابری اجتماعی میانجامد. متن حاضر به طور مشخص به قدرت، نابرابری و زمینهی اجتماعی میپردازد.
خشونت جنسی، آزار جنسی
تشتت در ارایهی تعریف خشونت جنسی امری بارز است.
شاید برای همین مجبور باشیم به تعاریف سازمانهای جهانی به عنوان مَراجعی که لااقل در عرصهی سیاسی-قانونی تا حد زیادی پذیرفته شده هستند ارجاع دهیم. سازمان بهداشت جهانی، خشونت جنسی را هرگونه عمل جنسی (یا تلاش برای دستیابی به آن) سوای از ارتباط بین افراد (و سطح رخداد) میداند. آزار جنسی نیز گسترهی وسیعی از رفتارهای آزارنده (در سطوح مختلف) با دلالت جنسی/جنسیتی را در بر میگیرد که از سوءاستفاده تا تهاجم و تجاوز را شامل میشود. آنچه مرز بین خشونت جنسی و آزار جنسی را مشخص میکند اما مسألهی نیتمندی[2] است. خشونت جنسی لزوماً با نیت آزار و اذیت رخ نمیدهد. برای مثال، بسیاری از کسانی که همسر یا شریک جنسیشان را مجبور به انجام عمل جنسی میکنند، ممکن است قصد اِعمال خشونت نداشته باشند[3]. اما آزار جنسی، به طور مشخص نیتمند است. در اصل فرد به هرگونه رفتار مبتنی به پیام یا عمل جنسی دست میزند در حالی که به خوبی بر کاربرد آن و آزارنده بودن آن واقف است. در واقع آزار جنسی یک خشونت حتماً نیتمند است.
قدرت، نابرابری و زمینهی اجتماعی
اگر بخواهیم یک راست سر اصل مطلب برویم، باید اذعان کنیم که آزار و خشونت جنسی رابطهی مستقیم با مفهوم سلطه[4] دارد. این سلطه نه لزوماً مبتنی بر جنسیت، که فراتر از آن نیز هست.
در واقع جنسیت تنها یک بُعد اساسی از این وضعیت نابرابر را شامل میشود؛ اما سلطه شامل مباحثی نظیر نژاد و طبقه و جز آن نیز هست. و به نظر میرسد که اِعمال خشونت جنسی، همانطور که در آغاز متن نیز مورد اشاره قرار گرفت، به دلیل برخورداری از ویژگیهایی، گویی یکی از ابزارهای اِعمال سلطه نیز هست. از اواخر قرن نوزده تا به امروز، در آثار زیادی این موضوع مورد بحث قرار گرفته است که خشونت جنسی یکی از مکانیسمهای نشان دادن سلطهی نژادی بوده و هست. چنانچه از دیرباز مردمان بومی قارههای امریکا و استرالیا، سیاهپوستان، مهاجران از شهرها یا کشورهای دیگر و اهالی کشورهای تحت استعمار (و بسیاری مثال از این دست)، به واسطهی تفاوت نژادشان با گروههای مسلط، مورد خشونت قرار گرفتهاند.
در واقع این افراد بر اثر یک ویژگی انتسابی (یعنی ویژگی که در واجد آن بودن نقشی نداشتهاند)، دستیابی نابرابر به مزایای اجتماعی نسبت به گروهی دیگر از افراد داشته و دارند. همچنین گروه مسلط به واسطهی این برخورداری بیشتر از مزایا، دسترسی بیشتری به انواع ابزار اِعمال قدرت پیدا میکند و البته راه را برای گروههای تحت تسلطش در دستیابی به استیفای حقوق میبندد.
به طور مشخص اما گروههایی در همین میان وجود داشتهاند –و دارند- که دچار نابرابری مضاعف[5] هستند. یکی از موارد ایجاد نابرابری مضاعف به طور مشخص مسألهی جنسیت است. افراد به واسطهی جنس فیزیولوژیک و هویت جنسیتیشان، بسته به بستر اجتماعی که در آن زندگی میکنند، ممکن است مورد خشونت جنسی واقع شوند. بنا بر پژوهشها، گزارشات و شواهد اجتماعی، زنان، اقلیتهای جنسی و جنسیتی و کودکان، آماج این نوع از اعمال خشونتآمیز هستند. لکن این گزاره به معنای عدم وجود مردان قربانی خشونت و آزار جنسی نیست. مسألهی مردان قربانی خشونت جنسی، دقیقاً جایی است که اهمیت پرداختن به ساختار اجتماعی و مفاهیم مسلط در آن مطرح میشود.
آنچه به طور قریب به یقین میدانیم، ساختار گسترده، پهندامنه و تعیینکنندهی حی و حاضری را نمیشناسیم که در آن ساختار اجتماعی بر پایهای جز مردسالاری وجود داشته باشد. این وضعیت به شدت نابرابر، لزوماً به معنای وجود بهشتی برین برای مردان نیست. بلکه به معنای تعیینکننده بودن ساز و کاری اجتماعی است که در آن قواعد و رویههای اجتماعی بر پایهی مردانگی و ارزشها و منافع مردانه به طور نابرابر چیده شده است. اما مادامی که ساختار اجتماعی را در یک دوگانهی متصلب مرد/ زن ببینیم[6] و عوامل دیگر نابرابری (نظیر طبقهی اقتصادی، مسائل ایدئولوژیک، نسبت با حاکمیت و جز آن) را در ساز و کار سلسلهمراتبیِ مولّد نابرابری اجتماعی نادیده بگیریم، نخواهیم توانست تحلیل دقیقی از رخ دادِ خشونت جنسی به مثابهی اِعمال قدرت به دست دهیم. از آنجا که افراد ممکن است با جنسیتهای مختلف، بر اساس برخورداری از مزایای متفاوت، در سلسلهمراتب اجتماعی نسبت به یکدیگر در مراتب متفاوتی قرار بگیرند. در حالی که اگر تنها به دوگانهی زن / مرد بسنده میکردیم ممکن بود این تصویر به کلی به هم میریخت.
ذکر مصادیق ممکن است در اینجا به کمک ما بیایند. بیایید این وضعیتها را تصور کنیم: مدیر یک سازمان، به طور پیوسته کارمندش را با تماسهای فیزیکی آزار میدهد. مسئول یکی از بخشهای یک واحد صنفی که یکی از همکارانش را با توسل به ارعاب و زور مجبور به رابطهی جنسی میکند. یک فرد مدام از اندام همکارش تعریف میکند و نشانههای جنسی از خود بروز میدهد. فردی همکارش را با تهدید به افشای راز مجبور به تماسها و مکالمات با محتوای جنسی میکند و بسیاری مثالها از این دست. تمامی طرفین انواع این خشونت/ آزارهای جنسی، را میتوان با جنسیتهای متفاوت پر کرد. شاید برای ما –که همگی در جوامع مردسالار اجتماعی شدهایم- قرار دادن مردان در جایگاه قدرتمندترِ ماجرا مأنوستر به نظر برسد، اما کافیست نقشها را به هم بریزیم تا ببینیم برخورداری از قدرت میتواند افراد با جنسیتهای مختلف را در موضع آزارگر قرار دهد. در واقع این ساز و کار مبتنی بر نابرابری است که امکان وقوع آزار و خشونت را ایجاد میکند. ساختار مردسالار نیز به عنوان یک وضعیت بر مبنای نابرابری، مولد انواع خشونت از جمله خشونت جنسی میشود.
سازمانها به مثابهی تسهیلگر ساختار سلطه
ساختارهای مبتنی بر سلطه به گونهای پیکربندی و البته واجد مفاهیم شدهاند که در سطوح مختلف کارگر باشند.
به بیان بهتر، نه تنها در سطح جامعه، که در سطح فردی، کنش متقابل بین افراد و البته در سطح سازمانی، سلطه تبدیل به امری نهادیشده است. مطالعات مختلف نشان دادهاند که چگونه موسسات با خط مشیهای مختلف در یک موضع به نظر شبیه به هم میرسند: وجود ساز و کار پنهانکار در رابطه با وقوع خشونت جنسی. خشونتهای جنسی هرچه سازمانها سلسلهمراتب متصلبتری داشته باشند، بیشتر رخ میدهد. همچنین مطالعات اذعان دارند که سازمانها با رویههایی که اتخاذ میکنند عملاً تسهیلکنندهی خشونت جنسی هستند. در عین حال متداوماً دست به انکار وقوع آزار جنسی میزنند و البته در موارد زیادی، آن کسی که مجازات میشود آزارگر نیست.
بلکه قربانی آزار به واسطهی گزارش آزار جنسی و مخدوش کردن نام سازمان است که با انواع مجازات (از تقلیل جایگاه گرفته تا اخراج) مواجه میشود. همچنین پژوهشها نشان داده که گروههای اقلیتی (برای مثال مهاجران، رنگین پوستان) چگونه در ساز و کار محله، مدرسه، محیط کار و جز آن، به طور سیستماتیک مورد خشونت قرار میگیرند؛ و چگونه جنسیت تعیینکنندهی نوع خشونت میشود.
همچنین باید بدانیم که مسألهی سازمانها و وقوع رخداد خشونت آمیز در آنها لزوماً به روابط کاری باز نمیگردد. برای مثال سازمانهای خدماتی نظیر زندانها و سایر مراکز امنیتی، خیریهها، مراکز آموزشی، مراکز مراقبتی، مراکز مذهبی و جز آن، از جمله محیطهای کاری هستند که به واسطهی رابطهی تنگاتنگ میان کارکنان و مراجعان، خشونت جنسی و آزارِ رخ داده در محیط کار ممکن است میان این گروهها نیز رخ دهد. در واقع عدم تقارن در برخورداری از قدرت ساختاری است که موجب میشود تا فرصت سوءاستفاده به وجود بیاید. عموماً هم خود ساختار (به مثابهی زمینهی ایجاد خشونت) به کمک آزارگر میآید تا با توسل به گزارههایی مرسوم (نظیر کلیشهی زنِ اغواگر)، قربانی را در وقوع آزار مقصر جلوه دهد. در اصل ساختار اجتماعی نابرابر از طریق به کمک آزارگر میآید تا به بقای خودش کمک کند. چرا که ایجاد امکان استیفای حق برای آزاردیده، به معنای دست شستن از بخش زیادی از قدرت و تسلط به نفع “دیگری” است.
[1] یا به عبارت بهتر، امکان نامرئی جلوه دادن.
[2] Intentionality
[3] غالباً خشونتهای جنسیِ بدون نیت، ارجاع به بستر اجتماعی دارند. برای مثال ازدواج با افراد زیر سن قانونی، نوعی خشونت جنسی به همراه دارد که ممکن است فردی که به آن دست میزند از آن بیاطلاع باشد. یا وجود هنجار اجتماعی-مذهبی مبتنی بر تمکین خاص (اجابت درخواستهای جنسی شوهر توسط زن)، در جوامع به خودی خود نوعی خشونت جنسی است، اما ممکن است در موارد زیادی، افراد با ارجاع به لزوم پیروی از قواعد بستر اجتماعی دست به این خشونت بزنند، در حالی که نه فاعل خشونت و نه قربانی آن، وضعیت را یک رخداد خشونتآمیز تلقی نکنند.
[4] Domination
[5] نابرابری مضاعف به وضعیتی گفته میشود که در میان گروهی که خود موضوع نابرابری قرار گرفتهاند نیز، دستهای از افراد به واسطهی ویژگی/ ویژگیهایی، وضعیتی ناگوارتر از دیگران داشته باشند.
[6] یعنی گروههای جنسی و جنسیتی دیگر را از گردونه حذف کنیم
درحالیکه قاعدگی یا پریود یکی از امور طبیعی است اما در بعضی از جوامع هنوز تابو به حساب میآید . پس ما درمقاله ی پریود به مثابه ابزاری برای فرودستسازی زنان از آکادمی چراغ به آن می پردازیم .