بار اول نیست که میشنویم بازجویان با سوءاستفاده از قدرت علاوه بر آزار روح و جان بازجوشوندگان، به آزار جسمی آنان نیز پرداختهاند. آزار جنسی توسط بازجو نقطهای است که بازجویی را از واقعیتی که هست،مهیبتر میکند. در این راستا تلاش میکنیم با شرح دو روایت از دو زن با اسمهای مستعار، از قرار گرفتن در وضعیت آزار در اتاقهای بازجویی به تحلیل این وضعیت به پردازیم.
یلدا از واقعهای میگوید که بر جان و تنش رفته است، از هجوم بازجویان به خلوت او در خانهاش:
«پنج مرد با چهرههای مهیب به خانه ریختند. زنی چادری هم همراهشان بود. دو نفر فقط مسئول جلب بودند و فقط پشت بیسیم اعدادی را میگفتند. خانم چادری انگار فقط نقش محافظت از من برای دستگیری را داشت و کنار من مینشست. مردی که بازجو بود و خودش را با اسمی مستعار معرفی کرد، در تلاش بود تا مرا همکار و نزدیک خودشان بنامد.»
آزار جنسی به عنوان استراتژی اعمال فشار
یلدا در فرایند بازجویی مدام حس تحقیر را تجربه کرده است: «حس تحقیر در کلام و رفتارش جاری بود. بعد از بازجوییهای حضوری با موبایلم تماس میگرفت و با لحنی که حسی جز اشمئزاز برایم نداشت؛ میگفت «خانوووم دکتر» ما از این به بعد پشت شماییم. اگر با ما همکاری کنین دیگه نباید نگران چیزی باشین. او طوری گفتن «خانم دکتر» را کش میداد که تصور اینکه چه مقصود و منظوری از این لحن صحبت دارد، برایم غیرقابل تحمل بود.»
یلدا در اینجا به شکل مشخصی از عدم درک خودش در مواجهه با آزار جنسی از طرف یک بازجو حرف میزند. کسی که در حال تهدید و فشار به من است، چرا همزمان به من فضای «لاس» تحمیل میکند؟ این سوالی است که عموماً برای بسیاری از کسانی که به مساله آزار جنسی به عنوان یک استراتژی اعمال فشار نگاه نمیکنند، پیش میآید. تفکر عمومی جامعه هنوز فکر میکند مساله خشونت جنسی و آزار جنسی ربطی به میل جنسی هم دارد. در صورتی که آزارگر جنسی معمولا آزار میدهد که آزار بدهد نه اینکه میلی به فرد آزار دیده داشته باشد. یلدا ادامه میدهد: «گاهی لابلای حرفها با همان لحن لاتی میگفت من مث بنز پشتتم، و حریمی که برای من وجود داشت را میشکست.»
تصویر عمومی از آزارگر
اغلب تصویر عمومی که از آزارگر جنسی وجود دارد، یک آدم لاابالی بی خانواده است. این تصویر غلط است. آزارگر میتواند خانواده داشته باشد و آزارگری کند. یا فردی با عقاید مذهبی باشد و آزارگری جنسی کند. اینها در تعارض با هم نیستند چون مساله آزارگری جنسی در این جا از اساس به کار «مقام بازجو» میآید و مساله خانواده و مذهب چنانچه راوی به آنها اشاره میکند، ثانویه است.
«مردی سی و چند ساله که چنانکه خودش میگفت زن و بچه هم داشت اما لحن نامحترمانهی حرفهایش آسیب زیادی به روح و روان من وارد کرد. یاعلی یاعلی از زبانش نمیافتاد؛ اما چنان خانوم دکتر خانوم دکتر میگفت که انگار فردی نزدیک را خطاب میکند و این لحن صمیمانهی نامتعارف روح مرا خنج میزد. یا مثلاً یک روز که تماس گرفت و صدای من گرفته بود با لحنی که مرا منزجر میکرد و گویی با فردی خیلی نزدیک دارد حرف میزند گفت: آخه چرا صدات گرفته؟ عطاری دوروبرت نیست داروی گیاهی بگیری صدات باز شه؟ خیلی ناراحتم که صدای تو گرفته، حیف تو نیست؟!»
فرادستی و آزارجنسی
آزارگر جنسی، اگر به قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دسترسی نداشته باشد، معمولا نمیتواند پروسه آزارگری را طولانی کند. چون آزاردیده در برابر فردی که قدرت ندارد تا حد زیادی مسلح به نیروی «مقاومت فردی» میتواند عمل کند، مگر اینکه آزار در شکلی از فضای فریبنده روانی یا بیهوشی صورت بگیرد که این مقاومت از اساس ممکن نباشد. اما معمولا انچه مقاومت در برابر آزارگر را ناممکن یا بسیار سخت میکند، جایگاه قدرت اوست.
در اینجا ما با یک مرد بازجو در رابطه با یک زن کوئیر طرف هستیم. آزارگر یک بار در مقام مرد در جایگاه قدرت اجتماعی آزارگری جنسی در فضای مردسالاری است و یک بار به عنوان بازجو در این جایگاه قدرت است. راوی اما یک بار در مقام زن، یک بار در مقام کوییر، یک بار در مقام شهروند و بازجوییشونده در فضای فشار قرار دارد. برای همین است که در نظر گرفتن جایگاه «قدرت» در مساله خشونت جنسی مهمترین مساله مورد بررسی در این باره است.
طعمه آزار جنسی بودم
راوی میگوید آزارها و اصرارها ادامهدار بودند: «اصرار داشت مرا ببیند در شرایطی که میدانست من از ایران خارج شدهام و میگفت مسائلی هست که فقط وقتی مرا ببیند از نزدیک حل میشود و این برای من معنایی نداشت جز اینکه طعمهی «آزار جنسی» او هستم.
نوع سلام و احوالپرسیاش در هر تماس طوری کشدار بود که انگار با فردی خیلی نزدیک حرف میزند و مرا بابت همکاری با جامعهی کوییر ایران مدام تحت تحقیر کلامی قرار میداد. میخواست مرا با لحن و بیانی نامتعارف وادار به همکاری کند و خودش را نزدیک به من و خیرخواه من نشان دهد و اصرار داشت که صلاح مرا میخواهد!
درنهایت با تماسهای مکرر و درخواست نامتعارف نزدیکتر شدن به من او را بلاک کردم که منجر به تهدید خانوادهام شد.»
اثرات خشونت جنسی معمولا طولانی مدت هستند. چنانچه یلدا در اینجا شرح میدهد که بعد از این تجربه دچار حملههای روانی متعددی شده و چندین بار به خودش آسیب زده. این کمترین بار روانی آزار جنسی در بازجویی برای او بوده است.
گرایش جنسی به عنوان ابزار سرکوب
مهسا حدودا ۳۰ سال دارد و از جامعهی الجیبیتی است. او هم تجربه بارها بازجویی را از سر گذرانده است. او میگوید بازجو به طور مشخص لزبینبودنش را نه تنها به سخره میگرفته است، بلکه با پرسیدن سوالات خیلی خصوصی درباره روابطش، نوعی تصویرسازی برای بهرهبردن جنسی از او را رقم میزده است. مهسا میگوید:
«خصوصیترین چیزهایی که ممکن است را در جلسات بازجویی بازجو با صدایی که حاکی از غیرطبیعیبودن حالش داشت، از من میپرسیدند و بنظر میرسید فرای جلسات بازجویی بازجو میخواهد کنجکاوی جنسیاش را ارضا کند.»
خشونت جنسی و تحقیر در خدمت بازجو
البته مساله معمولاً فراتر از ارضا کنجکاوی شخصی جنسی است. بازجو در خدمت یک سیستم عمل میکند که قرار است زندانی را بشکند. تصویرهای قدیمی شیوه دهشتناک بازجوییهای جنسی از همسر سعید امامی بیش از هر چیز این مساله را در دهههای گذشته به صورت عریان پیش روی جامعه مدنی ایران گذاشتند که باید بتواند مساله تابوی جنسی در صحبت از آزارهای جنسی در زندان ها را بشکند. امری که بعدها توسط زنانی چون آتنا فرقدانی، سپیده قلیان و نرگس محمدی به شکلی خاص و ويژه تحقق یافت.
میگوید پس از هر بار جلسه بازجویی تا ساعتها نمیتوانسته زندگی عادی داشته باشد از میزان فشاری که در هر جلسه بازجویی داشته است. او با وجود چشمبند متوجه نزدیکشدن بازجو به حریم بدنش را کاملا احساس میکرده و با صدایی لرزان میگوید:«یکبار حتی دستش را به گردنم کشید و من با ترس سرم را کشیدم. اما تحقیر او ادامه داشت. او نه تنها هویت جنسی مرا تحقیر میکرد بلکه آن را دستاویزی قرار میداد تا خودش را ارضا کند.»
خشونت جنسی همواره روشی در اعمال سرکوبهای سیاسی و اجتماعی و یک استراتژی در جنگها بوده است. برای فهم این داستان تنها کافیست به تاریخ زنانی در آلمان نگاه کنیم که هم مورد خشونت جنسی سربازهای فاشیسم آلمانی بودند و هم بعدها مورد خشونت جنسی ارتش سرخ واقع شدند. در لحظهای که قدرت در حال خشونت جنسی است، مساله تنها و تنها یک چیز است: «درهم شکستن و ویرانی فرد/جامعه مورد سرکوب»
آنچه رهاییبخش است، فهمیدن مساله است. دوری از بیماریانگاریهای بیمورد، دوری از شخصی کردن مساله خشونت جنسی، دوری از خودسرزنشگری و قربانینکوهی، دوری از بررسی کردن مساله جدا از ساختارهای اجتماعی و سیاسی، اینها همه به جامعه برای فهم مساله کمک میکنند. مساله فقط و فقط مساله قدرت است.
نویسندگان: هانا شریف، مینا خانی