با نزدیک شدن به روزهای جهانی منع خشونت علیه زنان و در تکاپوی انقلابی که در ایران به راه است چهرهی عریانتری از خشونت سیستماتیک علیه زنان ایرانی خصوصا زنان در حاشیه و برخاسته از اتنیکهای گوناگون بیش از پیش خودنمایی میکند. بیش از چهار دهه در لوای حکومتی فاشیستی و ایدئولوژیک آن هم از نوع مذهبی اقشار گوناگونی از زنان در معرض ستمهای مضاعف بودهاند. در اینجا نگاهی کوتاه به دو موضوع اصلی مستتر در خشونت علیه زنان خصوصا در ایران امروز میاندازیم.
طلایهداری آپارتاید جنسی (تبعیض جنسی):
آنچه مسلم است آپارتاید جنسی رکن اصلی دستهبندیهای اجتماعی، سیاسی و قانون مدار در رواداری ستم و خشونت به زنان و اقلیتهای جنسی و جنسیتی میباشد چنانکه این موضوع نه تنها در اشکال عرفی بلکه به صورت قانونی و هدفمند امتیازات را در سطح اجتماع بر اساس جنسیت طبقهبندی کرده و عملا پیامدی جز برتری جنسی گروهی (مردان)، نسبت به دیگری (زنان/کوئیر) را ندارد. اغلب در این جوامع گروه برتر به دلیل بهرهمندی از امتیازات متنوع و بیشتر و امکان سلطه جویی بر دیگری، خود موجب بازتولید این تبعیضها فرای قانون میشود و با هم دستی حکومت و بخشی از جامعه روند ستم پذیری و خشونت را تسهیل و عادی نمایی میکند.
پر واضح است که در این چرخهی معیوب، زنان به عنوان آن دیگری شناخته شده و تحت ستم و خشونت در سطوح مختلف از خانه تا اجتماع خواهند بود. روح مردسالار-پدرسالار حاکم، سعی در چهرهزدایی هرچه بیشتر زنان و اعمال فشار و عقب راندن آنان از تمامی عرصهها در حد ممکن دارد. در این میان گزارههایی مانند «زنان علیه زنان» صرفا جهت جداسازی و تفرقه افکنی هرچه بیشتر میان خواهران همبسته با یکدیگر و مانعی برای آگاهی سازی گسترده در جامعه و همچنین برداشتن بار مسئولیت اصلی از دوش مردان و البته ستم و خشونتی مضاعف علیه زنان است.
زن و اتنیک؛ درهم تنیدگی و خشونت تقاطعی:
اگرچه تمام زنان در ایران امروز تحت ستم و خشونت سیستماتیک هستند اما باید توجه داشت که تجربهی زن در مرکز از خشونت و تبعیض بسیار متفاوت از زنان حاشیه و اتنیکهای غیرفارس است. آنچه همین امروز در شهرها و خیابانهای پر التهاب ایران میگذارد خود گواهی ملموس بر این مسئله است.
زن در مرکز با توجه به امتیازات و برخورداریها به دلایل گوناگون از جمله عدم تناسب توزیع امکانات، ثروت، ارتباطات و … علی رغم اینکه با توجه به آپارتاید جنسی موجود و نگاه مردسالارانه حاکم بر تمام ابعاد وجودیاش تحت خشونت و تبعیض است، اغلب چندین پله جلوتر از زنان متعلق به اتنیکها و ملیتهای دیگر در همان جغرافیا است.
البته باید در نظر گرفت که زنان مرکز که از فرآیند آسیمیلاسیون(همگونسازی) نجات یافتهاند یا به خودآگاهی رسیدهاند و هویتی غیرفارس برای خود قائل هستند نیز با وجود مرکزنشینی در مقایسه با زنان فارس ستمی مضاعف متحمل میشوند.
اینها همگی ستم و خشونت را در تقاطع زن بودن و تعلق اتنیکی تبیین میکنند، زن کورد، بلوچ، عرب، گیلک، لر، تورک، مازنی و تمام زنان حاشیه و یا متعلق به یک اتنیک/ملت رنج هویت ملی/اتنیکی را علاوه بر رنج زن بودن میچشند و در این تقاطع مجبور به اثبات هر روزهی رنج زیستهی مضاعف در یک جغرافیا به دیگر گروهها، علیالخصوص به مرکز هستند.
چنانکه در خبرگزاریهای جریان اصلی نیز اغلب آخرین توجه خبری را از دست اندرکاران دریافت میکنند. این زنان بارها به دلیل پوشش، زبان، باورها و نیازهای متفاوت از مرکز و گاها حتی با انگ تجزیه طلبی مورد حجمه قرار میگیرند، هویت زدایی میشوند و به صورت مداوم در جنگی نابرابر بر سر احقاق حقوق اولیهی خود روزگار میگذرانند.
همچنان که در اعتراضات اخیر در ایران حتی در خشونت سرکوبگران حکومت نصیب بیشتری میبرند. نامهای آشنای کشتهشدگان اخیر خود گواه این ستم اتنیکی حتی در زمان سرکوب و بلواست. همچنین در گزارش اخیر خبرگزاری CNN در مورد تجاوزات به دستگیرشدگان در ماههای اخیر در ایران وجود اکثریت زنان در این گروه و به طور خاص اکثریت اتنیکی کورد به چشم میخورد که گواهی بر این ادعاست. این اعمال خشونت حتی در خبررسانی از وضعیت بازداشت/مفقود شدگان نیز هویداست، چنانکه زن بلوچ فائزه براهویی پس از روزهای طولانی بیخبری از شرایط و نیافتن حتی عکسی جهت اطلاعرسانی از سوی فعالین حقوق بشر مواجه شد و یا کودکی بلوچ با نام هستی نارویی باتوجه به اعلام کشته شدن یک زن در جمعه خونین زاهدان پس از ۵۳ روز شناسایی و معرفی شد. اینها همه مثالهایی است از بیچهره سازی زنان منتسب به یک اقلیت که خود مصداق بارز خشونت اتنیکی است.
نویسنده خود به عنوان عضوی از اتنیک گیلک، که از ابتدای تولد در جغرافیای مرکز اغلب دوران زندگی را گذرانده و تحت سیاست آسیمیلاسیون بوده تجربههایی از خشونت و ستم را از سر گذرانده، در سادهترین شکل آن ترس از تمسخر زبان گیلکی در جامعهی مرکز به عنوان زبان مورد استفادهی والدین در محیط عمومی و آشکار شدن هویت واقعی من به این واسطه، به شکل ترومایی تاثیرگذار در ذهن کودکی و نوجوانی من تا مدتها باقی بود، این فرار از هویت و پنهانسازی آن قاعدتا در حد تصمیمات خودسرانهی یک دختربچه نمیتوانست باشد و ناشی از واگویهها، متلکها و توهینها در لوای جکهای اتنیکی به اقلیت گیلک بوده است، مواردی از قبیل «زن خراب» که «آزادی ظاهری» زنان گیلک را نشانه گرفته حتما نقش پررنگی بر هویت زدایی زنان گیلک داشته است. استفاده از واژهی «آزادی ظاهری» از آن جهت است که خیلی از اوقات به عنوان پوششی در جامعه گیلک خصوصا از سوی مردان گیلک برای خاموش کردن زنان و اعمال خشونت در پس آن بسیار کاربرد داشته. شاید گیلکها در برخی فضاها و افکار روشنتر بوده باشند اما لایههای ستم چنان پیچیده است که در روشنفکرترین خانوادهها نیز هنوز اندازه دامن، یا تنگی شلوار ما در خور تذکر است! بگذریم از قتل رومینای نوجوان به دست پدر در همان جغرافیا که خود حکایتی از ستمی مضاعف است.
در آخر با نگاهی به روزهای پر التهاب گذشته در ایران، زنان به مثابهی انسانی که سالها و حتی قرنها انسانیت زدایی، جنسیت زدایی و نهایتا هویت زدایی شدهاند با شعار مترقی ژن، ژیان، ئازادی پا به عرصه نهاده و در جستجوی هویت از دست رفته و برای رهایی همهی گروهها فریاد حقخواهی سر میدهد. در این میان کم نیستند زنان اتنیکها و ملیتها که پیشرو بوده و با هدف برچیدن کلیت نظام سراپا آکنده از ستم و خشونت سعی در حفظ و یا رسیدن به هویت غایی خود و آزادی و آزادگی و برچیدن هرگونه ستم تقاطعی دارند. چیزی که هنوز هم در مرکز گاهی به رسمیت شناخته نشده و راه سرکوب را بر اقلیتها خصوصا زنان سهل و آسان میکند.
نویسنده: گیلانه