تمکین در مقام فرهنگ : هنجارهای جنسیتی، نام‌گذاری زنان و مقاومت روزمره

تمکین در مقام فرهنگ : هنجارهای جنسیتی، نام‌گذاری زنان و مقاومت روزمره

مراسم شب زفاف: هلهله برای برپایی یک تجاوز آیینی

تمکین در لغت به معنای تسلیم و فرمان‌برداری است. قانون تمکین در ایران هرچند هر دو سوی رابطه را ملزم به برقراری رابطه جنسی می‌داند، اما فشار قانونی بر زن برای تمکین بسیار بیش‌تر از مرد است. تمکین از آثار قانونی ازدواج است. تحت قانون تمکین است که زن ناشزه -یعنی زنی که از سکس با شوهرش امتناع کند- به حکم دادگاه از دریافت نفقه محروم می‌شود و شوهرش امکان ازدواج مجدد دارد. از همین روست که بسیاری از فعالان حوزه زنان، قانون تمکین را مجوزی برای خشونت جنسی در خانه و تجاوز قانونی مرد به زن می‌دانند. با این‌حال قانون تمکین در پیوند با رسوم مردسالارانه و کهن‌تری عمل می‌کند که تن دادن زن به انجام عمل جنسی در رابطه را بدیهی و حق مسلم مرد می‌داند. زنی که از این عرف تن بزند در معنای فقهی و قانونی «ناشزه» و در فرهنگ عامه «سردمزاج» خوانده می‌شود. اما قانون تمکین، تنها نوشته‌ای بر روی کاغذ نیست و نسبتی عمیق با فرهنگ سنتی و امروز ایران دارد. توافق همگانی بر سر این‌که «زن خوب» آن‌کسی که همواره آماده سکس با مردان است در فرهنگ مردسالار به اشکالی متنوع ظاهر می‌شود: او یا همیشه آماده خدمت به همسرش است و یا به درخواست مردانی که تن او را طلب می‌کنند آری می‌گوید. فرهنگ تمکین تنها در روابطی که سنتی خوانده می‌شوند در جریان نیست، بلکه در تعرض‌ها و تجاوزهایی که ای بسا از سوی مردان «مدرن» بر بدن زنان می‌شود جسمیت می‌یابد. فرهنگ تمکین همانقدر در «پاکدامن» خواندن زنان حضور دارد که در «امل» و «سرد مزاج» خواندن آنان؛ و مقاومت روزمره زنان در مقابل این برچسب‌ها خود نشانی است از مقابله با فرهنگ تمکین.

شاید لازم باشد همه ما مراسم شب زفاف را بار دیگر مرور کنیم. از آن‌جا که قرارداد ازدواج زن را ملزم به تمکین جنسی دربرابر شوهر می‌کند، او حتی اگر به لحاظ روانی یا جسمی آمادگی نداشته باشد، تحت رسوم «شب زفاف» ملزم به سکس در شب ازدواج است. رسم دستمال خونی، که سند پاکدامنی زن است، سکس در شب زفاف را با چنان خشونتی روا می‌دارد که آثار خون بر دستمال و ملحفه پیدا باشد. حالا که به مدد رویکردهای انتقادی به پزشکی می‌دانیم آن‌چه که «پرده بکارت» نامیده می‌شود وجود مادی ندارد و خونِ پس از اولین سکس اغلب در نتیجه پارگی نواحی واژینال و در اثر خشونت در دخول و همراه با درد بسیار رخ می‌دهد، می‌توان نوری روشن‌تر بر سازوکار مردسالارانه این رسوم افکند. مراسم شب زفاف، از عرفی‌ترین آیین‌هایی است که رضایت جنسی زن را یکسره نادیده می‌گیرد. توافق همگانی بر سر این مساله که ازدواج یا رابطۀ عاشقانه مجوز رابطه جنسی مبتنی بر دخول را صادر می‌کند ناشی از این باور قدیمی است که زن مسئول تامین نیازهای جنسی مرد است، تا آن‌هنگام که قرارداد ازدواج به شکل قانونی فسخ شود. با این حساب شاید لازم باشد بار دیگر به مادران و مادربزرگ‌هایمان بیاندیشم. صرف‌نظر از میزان علاقه‌و دلسوزی‌ آنان نسبت به همسرانشان، بیایید تلاش کنیم روایات آنان از مراسم شب زفاف را –اگر شرمشان اجازه دهد- بشنویم؛ تا ببینیم در آن شب و شب‌های بعد تا چه حد ترسیدند یا منزجر شدند، چند شب از بی‌حوصلگی تن به سکس دادند و چه زمانی و در چه سنی توانستند تن مرد را از تن خود برانند. شاید این‌گونه راحت‌تر بتوانیم بفهمیم که چند تن از ما «حلال‌زاده»‌های متولدشده در ازدواج قانونی، درواقع فرزندان تجاوز هستیم.

فرهنگ تمکین و نام‌گذاری زنان

هنجارهای جنسیتی در جامعه‌ای با برتری مردانه، هنجارهایی است بناشده بر دوگانه‌ی جنسیتی و در این دوگانه‌ها سطح منزلت دو سوی این معادله نیز به شکلی نابرابر توزیع می‌شود. در فرهنگ مردسالار و دگرجنس‌گراهنجار، مردان به عنوان کسانی تعریف می‌شوند که «بر روی» زنان قرار می‌گیرند و زنان به عنوان دیگری و نقطه مقابل میل مردانه و یا در خدمت آن درنظر گرفته می‌شوند. به همین ترتیب مردان پرخاشجو، میل‌ورز، مسلط و قدرتمند تعریف می‌شوند و زنان منفعل، سردمزاح، مغلوب و بی‌قدرت به حساب می‌آیند. در چنین تعاریفی پرخاشگری مردانه نه مساله‌ای فرهنگی بلکه -به استناد زیست‌شناسی و روانشناسی- تحت تاثیر تستوسترون است و بنابراین به شکلی ذاتی در مردان بروز می‌یابد. آن‌هنگام که تهاجم جنسی امری مربوط به ذات پرخاشگر و میل‌ورز مردانه درنظر گرفته شود، تجاوز نیز دیگر نه مساله‌ای مربوط به شکل هنجارین سکسوالیته و نه مساله‌ای در نسبت با قدرت، بلکه امری مرتبط با ذات مردانه تعریف می‌شود و زنان تنها باید تلاش کنند خود را از آن حفظ کنند. به زنان گفته می‌شود در مقابل تهاجم مردانه، با صدای بلند نه بگویند، در حالی که مردان نه شنیدن را آموزش نمی‌بینند. مردان یاد می‌گیرند انتخاب کنند و زنان یاد می‌گیرند میان کسانی که انتخابشان می‌کنند دست به «انتخاب» بزنند.

تجاوز هم‌سو و ذاتیِ تعاریف دوگانه‌انگار جنسیتی است. طبق این تعاریف دوگانه است که زنانِ بازمانده‌ی آزار جنسی و خشونت خانگی مازوخیست و خطاکار خوانده می‌شوند و مردان متجاوز «سرکوب‌شده» و «مریض جنسی»؛ و تحت این تعاریف دوگانه‌انگار است که تهاجم جنسی مردان امری کاملا طبیعی انگاشته می‌شود. در این تعریف مرد اگر تحریک شود نیاز به بدن زنی دارد تا آن را ارضا کند، (و اگر مردان نتوانند به زنی برای ارضای جنسی خود دست پیدا کنند به زنان تهاجم جنسی می‌برند) و طبق همین تعاریف است که گویی زن بر زمین آمده تا میل مردان را ارضا کند و مورد استفاده جنسی آنان قرار گیرد.

در جامعه مردسالار تعریف میل جنسی، شیوه به جریان انداختن آن و حد و حدود کنترل آن حول سوژه مردانه تعریف می‌شود. شکل حضور زنان در اجتماع، جای‌گیری اجتماعی، نقش‌های کارکردی، پوشش و شیوه نامیدن آنان، در نسبت با میزان تحریک‌کنندگی‌شان برای مردان تعریف می‌شود. آن هنگام که میل جنسی حول سکسوالیته مردانه تعریف می‌شود، زنان تنها برای خدمت به سکسوالیته مسلط به‌کار می‌آیند و سکسوالیته زن امری ناشناخته و درحاشیه‌مانده باقی می‌ماند؛ چراکه این نعوذ مرد است که لحظه دخول را تعیین می‌کند و انزال مرد پایان سکس است. زن آن کسی است که باید میل مرد را ارضا کند و مرد آن کسی است که فعلی بر زن انجام می‌دهد. همه افعالی که بر سکسوالیته مردانه بار می‌شود حاکی از عاملیت و اقتدار مردان است: کردن، گرفتن، نمودن، گاییدن. در مقابل عاملیت زن تنها در تن‌دادن به سکس یا امتناع از آن به رسمیت شناخته می‌شود. زن آن کسی است که «می‌دهد»، کسی که مرد او را «می‌کند»، زن آن کسی است که تن خود را «تفویض» می‌کند یا «می‌فروشد». در فرهنگ تمکین همواره فعل سکس بر بدن زن انجام می‌شود: مرد فاعل سکس است و عاملیت زن تنها در رضا دادن به انجام این فعل بر روی بدنش درنظر گرفته می‌شود. در همین معناست که در فرهنگ مردسالار تجاوز دیگر امری خلاف قاعده نیست؛ بلکه نتیجه منطقی تعریف دوگانه ما از هنجارهای جنسیتی است. در فرهنگی که سکسوالیته حول میل مردانه تعریف شود و مرد شکارچی تن زن و زن «دهنده» سکس باشد، تجاوز دیگر نه زیاده‌روی است، نه انحراف، نه حادثه و نه اشتباه. تجاوز سکسوالیته را همان‌گونه که فرهنگ تعریف می‌کند تجسم می‌بخشد و تا هنگامی که فهم دوگانه‌انگار از هنجارهای جنسیتی بحرانی نشود تجاوز نیز نه امری مرتبط با سکسوالیته هنجارین، که نتیجه بیماری روانی، بیماری جنسی و یا جوشش میل افسارگسیخته مردان در نتیجه جوشش تستوسترون درنظر گرفته می‌شود.

دو روایت: امل نباش!

سکسوالیته مسلط مردانه، زنانگی را چنان از سوژگی تهی می‌داند که طی آن صفت‌هایی که به شکلی عمومی بر زنان نسبت داده می‌شود نیز بر حسب میزان میل مردان به برقراری رابطه جنسی است: مرد همچون شکارچی گرسنه، وحشی، با میل جنسی جوشان و زنجیر شده به تستوسترون توصیف می‌شود و در نسبت با این تعریف از مردانگی مسلط است که زن تحریک کننده، اغواگر، دم دستی، هرزه، پا باز و یا برعکس دسترس‌ناپذیر، پاکدامن، امل، سردمزاج و «تنگ» نامیده می‌شود.
در همین راستا و برای شناخت تجربه چند زن از «نام‌گذاری» در روابط جنسی و عاطفی، با آنان به گفتگو نشستم. لیلا یکی از این زنان است. او به گفته‌ خود زنی است که تلاش می‌کند در مقابل تصویر سنتی از زن پاکدامن و سردمزاج بایستد و از رابطه جنسی لذت ببرد. از همین رو همواره در صدد نشان دادن تصویری از خود به عنوان زنی میل‌ورز و دارای عاملیت جنسی است تا استقلال شخصیت‌ و میل‌اش به رسمیت شناخته شود. با این‌حال او می‌گوید: «پارتنری داشتم که مایل به انجام سکس سه نفره بود. در اوایل رابطه در مقابل درخواست های مکرر او می‌گفتم که مایل به این کار نیستم و یا سلیقه من نیست یا می‌گفتم امادگی روانی انجام این اکت جنسی مشخص را ندارم. در جوابم به طور مرتب می‌گفت: «تو ضدحالی». من را با مادر سنتی‌اش مقایسه می‌کرد. میگفت «تو چه فرقی با مامان من داری؟» در جواب به او می‌گفتم که «من در نسبت با میل خودم آدم آری‌گویی هستم و در مورد این مساله خاص این میل در من نیست». باز در جوابم می‌گفت «هر زن اسکل دیگه ای هم همینو میگه. زنی که میخواد تا شب ازدواجش باکره بمونه هم همینو میگه». به این شکل بازی روانی ایجاد می‌کرد. مثلا چند باری که بعد از پیشنهادش و جواب منفی من سکس می‌کردیم به شکل واضحی نشان می‌داد که از سکس لذت نمی‌برد. دائما میگفت «دوستم با دوست‌دخترش این تجربه رو داشته» تا فضای مقایسه‌ای ایجاد کند و بگوید که زن‌های زیادی این کار رو می‌کنند و این منم که «تنگ‌بازی» درمی‌آورم. در نهایت از روی ترس یا شاید خستگی از امل خطاب شدن و ترسو خوانده شدن یک بار به این تجربه تن دادم و واقعا ناخوشایند بود. من در دو تا از روابطم دائما با زن غربی مقایسه می‌شدم. از نظر این دو نفر من نقص هایی داشتم که زن غربی نداشت. مثلا من تریسام و بی‌دی‌اس‌ام دوست نداشتم، درحالی که زن غربی این کار رو میکنه. همیشه این رقابت با یک موجود موهوم به اسم «زن غربی» وجود داشت تا به خواست این آدم‌ها تن بدم.»

مریم زن دیگری‌است که معتقد است تصویر «زن همیشه آماده برای سکس» در سال‌های ابتدایی زندگی جنسی‌اش ضربه بزرگی به او زده است. این تصویر که از ترس «امل» خطاب شدن توسط پارتنرهایش ایجاد شده بود، او را که همیشه زنی مشتاق به سکس و میل‌ورز بود در دوگانه سختی قرار می‌داد و رهایی از این دوگانه چندین سال به طول انجامید:
« در 21 سالگی پارتنری داشتم که خیلی به او علاقه داشتم. یک بار در یک کوچه خلوت قدم می‌زدیم که ناگهان من را بغل کرد و می‌خواست ببوسد. من از بوسیده شدن طولانی و یا اکت جنسی در فضای عمومی خوشم نمی‌آید و احساس ناامنی می‌کنم. وقتی بوسیدنش ادامه پیدا کرد به او گفتم که مایل نیستم بوسیدن را ادامه دهد. چهره‌اش را درهم برد و گفت «چرا شبیه این اُمُلایی هستی که باید به زور ازشون لب گرفت؟» من در عین حال که از این کار لذت نمی‌بردم، به اون آدم علاقه داشتم و این تصویر میل‌ورز هم برایم مهم بود. بنابراین بعد از این اتفاق هربار که می‌خواست در خیابان من را ببوسد علی‌رغم میلم اجازه می‌دادم. این الگو تا چندسال با ادم‌های مختلف ادامه پیدا کرد.

در همان دهه از زندگیم، یعنی تا حدود 25 سالگی چند بار با ادم‌های مختلف چنین فضایی را تجربه کردم. مثلا پارتنری داشتم که روزی پیشنهاد کرد به خانه دوستش برویم و آنجا سکس کنیم. من با وجود تمایلم به سکس با این ادم خاص، به دلیل حس بدی که به دوستش داشتم مایل به رفتن به آن خانه نبودم. چراکه در و دیوار خانه به من حس نفرت و عدم امنیت می‌داد. با این حال باز هم قبول کردم. چراکه برخورد خصمانه خیلی از مردها نسبت به حس ناامنی ما در برخی از تجربه‌های سکسمان، نگرانی زیادی ایجاد می‌کرد.
حالا که فکر می‌کنم این تصویر دروغین از زن میل‌ورز، تصویری بود که از سینما و پورن به ما رسیده، منظورم تصویر زنی است که همیشه اماده سکس با مردان است. ما زنان میل ورز هم مثل هر انسانی با شخصیت مستقل و دارای اراده گاهی مایل به سکس یا انجام بعضی اعمال جنسی نیستیم. اما انگار کناره هم قرار دادن این دو تصویر، یعنی مشتاق بودن و مستقل بودن، کنار هم ممکن نیست. انگار مردها اشتیاق زن را تنها در نسبت با میل خودشان می‌سنجند. خلاصه آن سال‌ها وضعیتم طوری شده بود که اگر یک بار هم آماده سکس نبودم فکر می‌کردم مشکل از من است. خوشحالم که از آن روزها عبور کردم، هرچند به قیمت بارها نابودی اعتماد به نفسم.»

نویسنده: سودا پریزاد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *