جنبش من هم ایرانی حالا در آستانه دو سالگی خود، بالاخره توانسته است به فضای سینمای ایران نیز برسد.
بیانیهای که در ابتدا با حدود ۳۰۰ زن سینماگر به مسئله خشونتهای جنسی در سینمای ایران پرداخت و حالا به امضای بیش از هشتصد نفر رسیده است، واکنشهای بسیاری در شبکههای اجتماعی و فضای رسانهای به دنبال داشته است. در روزهای گذشته سؤالهای مغالطه آمیز بسیاری در فضای شبکههای اجتماعی در رابطه با این بیانیه و کنشهای بعد از آن مطرحشدهاند که به نظر میآید پاسخگویی به آنها بهصورت پراکنده راهگشا نباشد. در این یادداشت ـ و در هنگامه پیشروی کارزاری که بر مبنای این بیانیه برای تشکیل کمیته مستقل زنان سینمایی در برابر این خشونتها ـ تلاش میکنم به بخشی از این مغالطهها بپردازم.
۱: «چطور حالا سخن گفتید؟»
بلافاصله بعد از مطرحشدن این بیانیه، سؤالهایی مبنی بر اینکه «چرا حالا سخن گفتید» مطرح شد.
این سؤال اگر این بیانیه دو سال پیش نوشته میشد هم احتمالاً مطرح میشد و اگر ده سال پیش هم نوشته میشد مطرح میشد. چراکه باوجود اینکه در همه جای دنیا سکوت در رابطه مسئله خشونت جنسی، امری متداول است، جامعه مردسالار همیشه تلاش کرده است از سکوت تحمیلی آزاردیدگان خشونت جنسی به نفع خودش استفاده کند. بستر مسئله روشن است. فضای سیاسی ایران جرم مشخصی برای خشونت جنسی تعریف نکرده است. «زنای به عنف» که در قوانین ایران تعریفشده است مفهوم حقوقی مدرن نیست. یک مفهوم شرعی است.
این مفهوم قادر به توصیف «جرائم متفاوت مربوط به خشونت جنسی» نیست. طیف «آزار جنسی تا تجاوز جنسی» را اصلاً توضیح نداده است و بیشتر از اینکه بر مبنای «رابطه قدرت» چیزی که خشونت جنسی را مهیا میکند تعریفشده باشد، بر اساس مفاهیم گنگ شرعی میخواهد مفهوم تجاوز را توضیح دهد. ناعادلانه بودن این مفهوم خصوصاً در لحظهای دقت به اینکه این قانون شرعی که زنای به عنف را بهجای مفهوم تجاوز در قانون تعریف کرده است همان قانون شرعی است که قانون تمکین را هم تعریف کرده که بر اساس آن مرد در یک رابطه همسری حق قانونی دارد که به همسر زن خود تجاوز کند. مضاف بر این بستر سیاسی ایران تابوسازی موضوعات مربوط به مسائل «جنسی» به مرحلههای خطرناکی رسیده است.
تابوی سخن گفتن از خشونت جنسی که متعلق به همه جوامع مردسالار است در شرایط سیاسی اجتماعی امروز ایران ابعاد بسیار پیچیدهتری هم به خود گرفته است. حالا میپرسند چرا پیشتر سخن نگفتند، بهجای اینکه خرسند باشند که بالاخره سخن گفتند. در این شرایط است که این پاسخ مهم میشود: جنبش میتو ایرانی زمینه سخن گفتن از مسئله خشونت جنسی را فراهم کرد. پیش از این هم افرا دیگری از تجاوز در زندانها، تا بیت رهبری، تا مدرسه فوتبال، تا خانواده و حتی همین سینما را مطرح کرده بودند و بهاداده بودند تا زمینه جنبشی «منهم» فراهم شود. صفحه جنبش من هم ایرانی تابهحال چندین روایت خشونت جنسی از چندین مورد مشخص در سینما منتشر کرده بود و برای این مسئله بیش از هشت ماه کار کرده بود تا بالاخره تمرکز جنبش من هم ایرانی در رابطه با سینمای ایران بهجایی برسد که جامعه بیارتباط با بدنهی جنبش را هم متوجه کند. به قول دقیقتر، زنان تازه شروع به حرف زدن نکردهاند، خبر تازه در سطح عمومی منتشر شده و به گوش «حیرتزدگان» رسیده است.
۲: «خود این زنان با همین شرایط در فضای سینمایی ایران رشد کردهاند و حالا علیه آن برخاستهاند»
جدای از اینکه این گزاره حامل بدترین انگارههای «قربانی نکوهانه» است، مشخص نیست این گزاره قرار است چه اطلاعات جدیدی به ما اضافه کند.
اگر بپذیریم که این زنان همیشه در معرض باجگیریها و خشونتهای جنسی بودهاند، نمیتوانیم آنها را به این خاطر که در معرض چنین خشونتی بودهاند سرزنش کنیم، بلکه باید ببینیم چه فضای این مسئله را به آنها تحمیل کرده است. از زاویهای که ضد مناسبات خشونت باشد، نمیتوان شرایطی که در آن خشونتی عادیسازی و به فرد یا افرادی تحمیل شده است را از جانب خشونت دیده عاملیت سنجی کرد. این گزاره به چه معناست؟ به این معنا که اگر قبول کنیم که فضای خشونتبار جنسی و جنسیتی بخشی از مناسبات کاری فضای سینمایی ایران و جهان بوده است ـ که هم در مورد جنبش من هم جهانی و هم حالا در مورد ایران مسئله همین است ـ باید گفت که شرم این مناسبات برای اعمال کنندگان خشونت است نه برای آنها که این فضا بهشان تحمیلشده است. آنهم در شرایطی که هیچ سازوکار حقوقی دقیقی برای مقابله با این مسئله روشن نشده است.
اما بهطور کلی کارکرد این نوع گزارههای قربانینکوهانه چیست؟ تمام گزارههای قربانی نکوهانه، از جمله این گزاره، یک کارکرد مشخص دارند و آن اینکه تمرکز را از خشونتورزان بردارند و روی خشونتدیدگان بگذارند. یعنی درواقع بهجای اینکه مسئله این باشد که «تحت چه مناسبات اجتماعی، سیاسی و حقوقی خشونتورزی و باجگیری جنسی تبدیل به سازوکار شدهاند» بحث میرود بر سر آزاردیدگان که چرا «سریعتر یا زودتر از خودشان دفاع نکردند.»
مشکل اساسی این روش قربانینکوهانه تنها ماهیت خشونتورزانه آن در «جزئیات» نیست. بلکه مسئله این است که «کلیت» ماجرا را از اساس معکوس نشان میدهد. وانمود میکند که اگر مثلاً یک زن، دو زن، سه زن، در این سینما توانسته باشند در برابر باجگیری جنسی «مقاومت کنند» شایسته حمایتاند و آنها که برای ادامه دادن در این فضا «سکوت» کردهاند، خود بخشی اساسی از مشکل هستند. این استدلال قربانینکوهانه به شکلی عامدانه و غیر عامدانه در نظر نمیگیرد که در عمده کشورهای دموکراتیک دقیقاً به خاطر پیچیدگی شکایت از خشونت جنسی معمولاً سالها به خشونت دیده فرصت شکایت داده میشود. حال در کشوری که هیچ سازوکار حقوقی و قانونی که تجاوز بهصورت مشخص اصلاً جرمانگاری نشده است، روشن است که چرا «مقاومت» ساده نیست.
عوض کردن جای «قربانی» و «جانی» در مناسبات خشونت، همیشه یکی از مهمترین روشهای سرکوب بوده است. باید دقت کرد که همهکسانی که در لحظههای عزیمت یک جنبش، سوژههای ستم دیده جنبشی را بهصورت کلی، بدون گفتن مصداقهای روشن همراهی در ستم، بهصورت کلیگویانه همدست مناسبات ستم میکنند، دارند فعالیت ضد جنبشی میکنند. تمرکز کردن بر «سازش» زنان و جامعه کوئیر در ستم به خودشان، وقتی بدون مصداقهای روشن در مورد اشخاص مشخص با در نظر گرفتن وضعیت و بستر کلی خشونت گفته شود، نوعی همراهی با سازوکار خشونت برای ادامه خشونت است.
۳: «با افشای این روایتها اتهام ابتذال در سینمای ایران تثبیت میشود»
این گزاره بر یک باور رایج غلط سوار است که خشونت جنسی را با مسئله گنگ «ابتذال» مخلوط میکند. اولاً که این گزاره اتهام «ابتذال» که یک اتهام حکومتی در رابطه با آزادیهای جنسی و جنسیتی است را پیشاپیش پذیرفته است. دوما مسئله این گزاره در این است که خشونت جنسی، که هیچ ربطی به رهایی جنسی و جنسیتی ندارد و از قضا در راستای اعمال قدرت جنسی برای کنترل جنسی است، را با آزادیهای جنسی و جنسیتی که در این بستر بهناحق «ابتذال» خوانده میشوند، یکی میگیرد.
چنانچه بارها در توضیح افسانهها و باورهای رایج غلط در رابطه با خشونت جنسی توضیح دادهشده است، خشونت جنسی هیچ ارتباط مشخصی با میل و گرایش جنسی ندارد. همینطور بارها توضیح دادهشده است که در فضای بسته جنسی خشونت جنسی لزوماً کمتر نمیشود، بلکه فضای نابرابر و استبدادی از لحاظ جنسی و جنسیتی، فضای اعمال قدرت جنسی را باز میگذارد. در اینجا بسیار مهم است که میان خشونت جنسی و بازی و رهایی جنسی تفاوت گذاشته شود. این تفاوت، تفاوتی سطحی در رابطه با استفاده از مفاهیم نیست، این تفاوت، تفاوت میان حق و ناحق را روشن میکند. چراکه برابری جنسی و جنسیتی و آزادیهای مربوط به آن حق هستند و خشونت جنسی ناحق است که در حال رخ دادن است. اگر فضای استبدادی، تحت عنوان صیانت از زنان (با گفتمان حکومتی بانوان) زنان را محدود میکند، فضای منتقد سینمایی و سینمایی و فضایی که خواهان «باز بودن» فضای جنسی و جنسیتی است، حق ندارد در این مقال حق را ناحق کند و با رویکرد «التقاطی مفهومی» این دو را بهجای هم استفاده کند.
زنانی که بالاخره از خشونت پشت پردهدر فضای سینمایی گفتند و به راویان اولیه این خشونت ـ افرادی مثل شقایق نوروزی مؤسس شبکه من هم ایرانی ـ پیوستند، از مفهوم گنگی در این بستر به نام «ابتذال» سخن نمیگویند، از روابط نابرابر قدرت جنسی و جنسیتی که حاصل یک شرایط سیاسی و اجتماعی است سخن گفتهاند. آنها دارند برملا میکنند که در پشتصحنه سینمایی که زن را جلوی دوربینش حتی در خانه و در اتاقخواب نیز به شکل سورئالی باحجاب نشان میدهد، چه خشونتهای جنسی برقرار است. دارند نشان میدهند که دغدغه این مناسبات سیاسی و اجتماعی نه جلوگیری از این خشونتها بلکه کنترل محدوده حرکت و بدن زن است.
۴: «این حملهها حمله به فضای سینمایی ایران است»
کسانی که صحبت کردن از خشونتهای جنسی توسط زنان سینماگر را حمله به فضای سینمایی ایران میدانند، درواقع دارند برملا میکنند که آنها سینمای ایران را با مردانی که متهم به خشونتگری جنسی و جنسیتی هستند تعریف میکنند.
بسیار قابل پرداخت و توجه است که چطور این نوع «منتقدان» زنان سینماگر امضاکننده این بیانیه و پیگیر این کارزار را جایی که قرار باشد «گناه را تقسیم کنند» بخشی از فضای سینمایی ایران و این مناسبات میدانند، اما وقتی قرار باشد سوژگی اجتماعی در نظر گرفته بشود، ناگهان همین زنان بخشی خارج از این سینما فرض میشوند که دارد این سینما را تضعیف میکند. تنها ورود به برخی فضاهای شبکههای اجتماعی این دست «منتقدان» به این کارزار کافی است تا روشن شود چه سطحی از تئوری توطئه برای وانمود کردن اینکه اینیک «حمله سازماندهیشده به سینمای ایران است» در کار است.
این مسئله از یک عادت برخاسته از مناسبات بیش مردانه جنسی و جنسیتی میآید. بهطور روشن و بهصورت تاریخی در تاریخ مردسالاری این عادیسازی شده است که سوژگی سیاسی و اجتماعی زن در محیطهای اجتماعی، روشنفکری، هنری و سیاسی از او گرفته شود. خاصه اینکه قاطبه این افراد حتی به خاطر خود حقیقت سینما ـ که باید بتواند خلاق، آزاد، برخاسته از واقعیتهای اجتماعی یا فانتزیهای آزاد باشد ـ تابهحال مقاومت جدی در رابطه با مسئله حجاب اجباری و اعمال محدودیتهای جنسی و جنسیتی نکردهاند. اما نوبت صحبت از خشونت جنسی در فضای سینمایی را حمله به فضای سینمایی میدانند.
با اینکه تنها یک نگاه مختصر از جنبه هنری به خوبی روشن میکند که چقدر حجاب اجباری و محدودیتهای جنسی و جنسیتی جدای از ناحقی خود سینمای ایران را از بین بردهاند. الگویی تکرارشونده که تقریباً در تمام فضاهای مردسالار فرهنگی، سیاسی، مدنی و غیره که از آنها گزارش خشونت انجامشده است، انجام دادهاند. در طول دو سال گذشته جنبش میتو، این اتفاق در فضای موسیقی ایران، در فضای جامعهشناسی، در فضای سیاسی و غیره بارها تکرار شده است. در یکی از موارد که چند روایت خشونت جنسی در رابطه با مردانی چپ منتشر شد، با اینکه خود این راویان این خشونتها از جمعهای چپ میآمدند به چپ ستیزی متهم شدند. این مغالطه نیز، بخشی از سوژگیزدایی سیاسی و اجتماعی از راویان این خشونتهاست که غالباً زن بودهاند.
۵: «این جریان مشکوک است»
هیچ جنبشی در لحظه آغازین یا اوج خود حامل چک سفید برای بیراهه نرفتن نیست، اما انتقاداتی که نگران مشکوکی این جنبش هستند موظف هستند شواهد و اسنادی ارائه دهند که روشن کند که این تشکیک با چه استدلال واقعی و مادی قابل توضیح است.
جنبش میتو ایرانی برخلاف جنبش میتو آمریکایی از امکان آزادیهای اجتماعی رسانهای در فضای داخلی برخوردار نیست. این جنبش همینطور به خاطر وضعیت استبدادی حتی در خارج از کشور از امکانات سادهای چون داشتن نهادهای جدی حقوقی و حمایتی برای پیگیری این خشونتها برخوردار نیست. بیشتر جامعه ایرانی حتی تعریف درستی از طیفوارگی خشونت جنسی و مناسباتی که آن را هموار میسازد ندارد.
هیچ آمار مشخص و قابل اتکایی از خشونتهای جنسی در ایران وجود ندارد که هیچ، بالعکس خشونت جنسی حتی در حال عادیسازی شدن از طریق فضای سیاسی و اجتماعی کشور است. طرحهای موسوم به طرحهای صیانت و قوانین مثل حجاب اجباری، همگی در منطق استدلالی خود مدعی هستند زن باید خود را بپوشاند ـ زن باید محدود شود ـ که به او آزار نرسد. در چنین فضایی اتهام مشکوک بودن زدن به یک لحظه جنبشی که در وضعیت استبدادی تلاش میکند راههای خلاق و ویژه خود را برای تنفس پیدا کند اگر عامدانه در جهت تخریب نباشد، ناآگاهانه در حال تخریب است.
برای فهمیدن لحظه عزیمت یک جنبش باید به روند جنبشی آن دقت کرد. بین منتقدان دلسوز حرکتهای پیشروی اجتماعی و کسانی که از افسانههای تجاوز بگیر تا تئوریهای توطئه به همهچیز چنگ میاندازند، تا لحظه عزیمت جنبشی و رسیدنش به بدنههای اجتماعی دیگری را خدشهدار کنند، تفاوت بسیار جدی است. جنبش من هم ایرانی اما تا این لحظه با همه فرازوفرودهای خودش ساکت ننشسته است و این مسئله را مدیون کسانی است، که در لحظههایی که اخبار روایتهای خشونت جنسی، خصوصاً به خاطر ناشناسی بیشتر روایتگران، از فضای رسانهای حذف شد، بهکار خودشان ادامه دادند. این جنبش مرعوب کسانی که زود شکستش را اعلام کردند، نشد، ادامه داد و حالا شاید در چنین متنی است که جمله سمیه میرشمسی یکی از راویان اخیر این جنبش که روایتش بحث آزار در فضای سینمایی را با توجه روایتهای پیشین به فضای رسانهای رساند، معنای دقیقی پیدا کند:
«این [روایتگریها] مثل دوی امدادی است»
نویسنده: مینا خانی
برای آشنایی از مشکلات زنان در سینمای هالییود به لینک زنان همجنسگرا در برابر خود سانسوری و خشونت جنسی در محیط کار مراجعه نمایید.