به بهانه انتشار روایتهای خشونت جنسی از «مردی فمینیست» که خشونتش زمانی «نادیدنی» بود به مطلب چیزی به نام «قربانی کامل» خشونت جنسی وجود ندارد می پردازیم.
تصویر ما از آزاردیده جنسی را هنوز، با وجود کار مدتدار در حوزه خشونت جنسی در طی گذشت دوسال از جنبش من هم ایرانی، «باورهای رایج غلط در مورد تجاوز و خشونت جنسی» میسازند.
یکی از باورهای غلط و افسانههای موجود در رابطه با خشونت جنسی این است که خشونت دیده جنسی حتما باید شدیدترین نوع خشونت جنسی، یعنی تجاوز، را تجربه کرده باشد تا از لحاظ کیفیت خشونت دیدگی مدعی شود که شدیدا آسیب دیده است. در حالی که آن مسالهای که در رابطه با خشونت جنسی در درجه اول بسیاری از خشونت دیدگان جنسی را آزار میدهد، اهمیت ندادن به خواست و رضایت آنهاست. افسانههای تجاوز در حالی دارند تصویری از «قربانی کامل» خشونت جنسی در «پارکها توسط غریبهها» ارائه میدهند که خشونت جنسی در بسیاری از موراد در روابط نزدیک، عاطفی، دوستانه، خانوادگی و حتی «عاشقانه» رخ میدهد.
کیفیت خشونتی که آزاردیدگان خشونت جنسی میبینند بدین صورت تنها به یک عامل، که خود لحظه خشونت جنسی و شدت خشونت فیزیکی به کار رفته در آن است، بستگی ندارد؛ بلکه کیفیت این خشونتدیدگی را در بسیاری لحظات برآیند و همافزایی عوامل مختلفی از جمله مثلا «از دست رفتن اعتماد انسان به افراد نزدیک، دوست و خانواده و یا حتی پارتنرهای عاطفی» نیز تعیین میکنند. به طور کلی آنچه آزاردیده خشونت جنسی را بیش از هر چیز آزار میدهد، اعتماد از دست رفته او به «جهان خوبیها» است.
ایماژهای افسانهای از خشونت دیدگان جنسی «کاملی» که هیچ کدام آزارگرانشان را نمیشناختهاند، همگی بدون هیچ پیشزمینه عاطفی مورد خشونت قرار گرفتهاند و غیره هیچ انطباقی با واقعیت بسیاری از این خشونتهای جنسی ندارد، به این دلیل روشن که استفاده و سوءاستفاده از اعتماد انسانها برای اعمال خشونتهای جنسی یکی از استراتژیهای اعمال خشونت جنسی است. به همین دلیل است که گفتن «چرا با او بودی» و «چرا با او ماندی»، قرار است نوعی از خشونتهای جنسی مدتدار را که در خانهها مثلا توسط همسران یا پارتنرهای عاطفی، توسط اعضای خانواده، توسط دوستان بسیار نزدیک انجام میشود را غیرمرئی کند. در این یادداشت تلاش میکنم توضیح دهم که چگونه ایجاد رقابت «چه کسی بیشتر خشونت دیده است» میان راویان خشونت جنسی، نباید هیچ جایی در بحثهای فمینیستی داشته باشد.
راوی شماره یک و انکار تجربه آزار جنسی در برخی بازخوردها
به تازگی روایتهایی خشونت جنسی از یکی از مردان کنشگر سیاسی که به عنوان یک مرد فمینیست در میان حلقههای موسوم به روشنفکری و چپ نامی داشته است، توسط راویانی منتشر شد.
تا لحظه نوشتن این مقاله سه روایت خشونت جنسی از این فرد در صفحه «جنبش من هم ایرانی» منتشر شدهاند. همینطور تا این لحظه روایتهایی از همین فرد از طرف راویانی که مطمئن نیستند که آیا میخواهند روایتشان را منتشر کنند یا نه به دست برخی از فعالان میتو رسیده است. راوی اول، خشونتهای جنسی این «مرد فمینیست» روایت خود را با تیتر «آنچه نادیدنی است» به صفحه میتو سپرد. با اینکه راوی در این روایت روشن میکند که در هنگامی که به او دست زده شده است، او به شکل ناگهانی و بدون آمادگی مورد «بوسه» قرار گرفته است؛ با اینکه راوی توضیح میدهد که تلاش برای برهنه کردن او توسط آزارگر او را «خشک و شوکه» کرده است.
با وجود اینکه راوی توضیح میدهد که اینهمه در حالی رخ داده است که او شرم حضور دیگران و معذب بودن هم داشته است؛ بسیاری به صفحه میتو فشار آوردند که این یک روایت «خشونت جنسی» نیست. با نگاهی به کامنتهای علنی در این مورد میتوان گفت که قاطبه کسانی که این ادعا را میکردند از دانش کافی در حوزه خشونت جنسی برخوردار نبودند. حکایت جایی بدتر میشود که با اینکه در خط کلی روایت دیده میشد که آزارگر با وجود «نه شنیدن» و تلاش راوی «برای دوستانه نگه داشتن رابطه» باز هم در مقاطع مختلفی بحثهای جنسی را با راوی آغاز کرده است و در ادامه راوی را مورد آزار مدتدار روانی قرار داده است،
باز هم پا فشاری بسیاری روی این بود که این روایت حامل پیام خشونت جنسی از طرف آزارگر نیست. چرا؟ چون راوی در روندی تحسین برانگیز، هیچ تلاشی برای حذف هیچ جزئیاتی از روایت نکرده بود و اتفاقا به شرح و تفصیل توضیح داده بود که چطور نه تنها در یک شب به او تعرض شده است، بلکه بعد از آن بارها به خاطر آن «نه» مورد خشونت روانی، دنبال کردنهای وسواسی، تلاش دوباره برای جنسی کردن رابطه قرار گرفته است.
تغییر تصویر «قربانی کامل» در روایت اول
راوی تصویر مخاطب عام از خشونت جنسی و ذهن پورنوگرافیزه شده از خشونت جنسی را میشکند و توضیح میدهد که چطور در روندی طولانی مدت به خاطر آن «نه» از حیات اجتماعی ساقط و ایزوله و مطرود شده است.
او توضیح میدهد که چرا در ابتدا نمیخواسته روایت کند و بعد چه شده است که روایت کرده است. او توضیح میدهد که تلاش کرده از روش عدالت ترمیمی برای پیگیری موضوع بهره بگیرد و چطور به نتیجه رسیده که این روش شکست خورده است و حالا باید روایت کند. برخی مطرح کردند «این فقط آزار روانیست، چرا به عنوان روایت میتو منتشر کردید؟». فشار عجیبی به صفحه من هم ایرانی پس از این انتشار وارد شد. فشاری که اگر اطمینان و دانش فعالان این صفحه از گستره خشونت جنسی وجود نداشت، میتوانست در بدترین حالت به حذف روایت بیانجامد.
اگر از این کامنتگذاران و کسانی که فشار میاوردند که «این روایت خشونت جنسی نیست» بپرسید چطور وقتی کسی زیر دست کسی خشک شده، معذب شده، نه گفته و بعد مدتها به خاطر این «نه»، همان نهیی که همه حالا میدانیم یعنی «نه»، مجازات شده و حتی از حیات اجتماعی ساقط شده، شما این را در متن خشونت جنسی نمیبینید؟ احتمالا توضیح خواهند داد که: «چون تمرکز روایت بر روی آزارهای روانی بوده است.» مخاطب عام بر اثر افسانههای تجاوز و خشونت جنسی اصلا نمیداند خشونتی که فرد به خاطر «نه گفتن» میبیند بخشی از استراتژی اعمال خشونت جنسی و یا مجازات برای نه گفتن به عمل جنسی است و در متن خشونتهای روانی در بستر خشونت جنسی گنجانده میشود.
سوال مهم این است، اگر جنبش میتو و مشخصا صفحه «من هم ایرانی» جایی برای باز کردن این بحث نباشد، پس کجا باشد؟ راوی اول زمانی روایت میکند که با وجود زمزمههای بسیار، هیچ روایتی به صورت متن از این فرد به فعالان میتو نرسیده بود. باقی راویان نگران عواقب روایتگری برای خودشان بودند و با وجود شدیدتر شدن زمزمههای خشونتهای متعدد جنسی از این فرد آزارگر، خط باقی روایتها روشن نبود. راوی اول در چنین وضعیتی سکوت را میشکند، استراتژی اعمال خشونت جنسی شخص متهم به آزار را روشن میکند و بعد از روزها قربانی نکوهی مکرر در فضاهای خصوصی و عمومی، در پشت پردهها و فشارهای بسیار بر فعالان صفحه من هم و فعالان مستقل میتو، روایت دوم منتشر میشود.
پرده میافتد،روایت دوم روایتی است پر از خشونت عریان، از تجاوز در شدیدترین حالت اعمال فیزیکی آن تا اعمال شکنجههای فیزیکی و روانی پس از آن. شدت و حدت اعمال خشونت در روایت دوم شدیدتر ولی الگوی خشونت جنسی آمیخته با خشونت مدتدار روانی در روایت دوم نیز تکرار میشود. اینجاست که به ناگهان همه آن کسانی که مدعی بودند این فرد خشونتگر نیست، شروع میکنند به لعن نفرین آزارگر، به صحبت از شدید بودن خشونت جنسی این فرد و باز فراموش کردن آن الگوی شدید آزار روانی که به عنوان استراتژی برای اعمال خشونتهای جنسی استفاده میشود.
الگوی مشابه، شدت مختلف
کسانی که در این حوزه میخواهند صاحب نظر باشند باید بدانند که غالب خشونتگران سریالی جنسی از یک الگوی خشونتگری پیروی میکنند.
این خشونتگران همیشه نمیتوانند الگوی خشونت خود را دقیقا و عینا انجام بدهند، در نتیجه گاهی شدت اعمال آن بخش خشونت جنسی کم و بیش میشود، اما الگوی اعمال استراتژی این خشونت در ساحت برنامهریزی و خشونت روانی و تحقیر احتمالا مشابه است. آزاری که افراد از این نوع خشونتها هم میبینند به خاطر اینکه معمولا برآیندی از عوامل مختلف است، فقط به شیوه خشونت جنسی ربط ندارد، یعنی ممکن است همان الگوی پیچیده خشونت روانی راوی اول را با کیفتی مشابه راوی دوم آزار داده باشد. کیفیت خشونتهای جنسی که معمولا با خشونت روانی آمیخته میشوند و مدتدار هستند فقط به درجه خشونت فیزیکی استفاده شده در خشونت جنسی بستگی ندارد. حتی جنس رابطه افراد، علاقه احتمالی و نوع اعتماد کردن میتواند کیفیت خشونتدیدگی خشونت دیده جنسی را تعیین کند.
درک خشونت امری کیفی است و کمی نیست. بسیار مهم است که فعالان حوزه مقابله با خشونت جنسی خود را به دست کامنتهای قربانی نکوهانه و کامنتهایی که «قربانی کامل» و «قربانی خود مقصر» و «قربانی غیر قابل قبول» میسازند نسپارند. در این فاصله روایت سوم نیز منتشر شد و حامل پیامهای بسیار مشابهی بود. راوی سوم به هر دو روایت ارجاع میدهد و به نظر میآید که بر خلاف همه کسانی که میخواستند میان این راویان رقابت «کی بیشتر خشونت دیده است» بگذارند، آنها در روشی تحسینبرانگیز وارد این میدان رقابت سمی نشدند و به خوبی از اهمیت روایتهای پیش از خودشان که الگوی خشونت جنسی توام با خشونت روانی مدت دار آزارگر را روشن میکرد با خبر بودند.
عادیسازی خشونت به واسطه تصاویر پورنوگرافیک
برای فهمیدن این موضوع لازم است بدانیم که پورنوگرافی با خود مساله جنسی چه میکند.
پورنوگرافی عمل جنسی و اروتیک را به خصوص از زاویه مردانه (همانجنسیتی دگرجنسگرا محور) تبدیل به یک کالای فروشی میکند. کالایی که باید رنگارنگ شود و چون در حد کالا میتواند «تکراری و حوصله سر بر» شود، در معنای کالایی آن «فتیشیزه» میشود. این فتیشیزگی معمولا شامل حدی از کاتاگوریسازیهای تورمآمیز از عمل جنسی میشود: هر چه شدیدتر پرفروشتر، هر چه غیرقابل تصورتر و دورتر از واقعیت فروشیتر. از همین جهت پرونوگرافی در بیشتر موارد مساله جنسی و عمل جنسی را از محتوای انسانی آن دور میکند.
از همین جهت است که کاتاگوریهایی چون «خشونت جنسی به کودک»، «تجاوز»، « عمل جنسی با زن محجبه»، یا کاتاگوریهای مربوط به «ملیت» و حتی سایز بدن افراد در صنعت پورنوگرافی نه تنها وجود دارند، بلکه باعث فروش بیشتر در این صنعت میشوند. در چنین وضعیتی عبارت بیمعنایی چون «فلان روایت اصلا روایت خشونت جنسی نیست چون شبیه پورنوگرافی است» به عنوان کامنت در رابطه با بسیاری از روایتهای خشونتهای جنسی، وانمود میکند که گویی خود صنعت پورنوگرافی حامل خشونت جنسی نیست. امری که مطلقا واقعیت ندارد. صنعت پورنوگرافی در بسیاری اوقات نه تنها حامل خشونت جنسی است بلکه این خشونت جنسی را حتی میفروشد و عادیسازی میکند.
دهشتناکتر اینکه در بعضی موارد به شکل دردآور و اسفناکی این صنعت حامل جرم جنسی است. به عنوان نمونه میتوان به تلاشهای پلیس در بسیاری از کشورها برای پیدا کردن مجرمانی که از تصویر و ویدئوی کودکان برای صنعت پورنوگرافی استفاده میکنند، نام برد. موارد دیگر جرم جنسی تجارت دختران زیر سن قانونی برای صنعت پورنوگرافی و حتی خرید و فروش آنهاست؛ وقتی از مناطق فقیرتر میآیند. نگاهی که دریافت پورنوگرافیک از روایت خشونت جنسی را «عادی» میداند، چنان به خشونت جنسی موجود در صنعت پورنوگرافی عادت کرده است و چنان این خشونتها را در ذهن خودش عادیسازی کرده است، که تصور میکند با گفتن اینکه « این روایت شبیه داستانهای پورنوگرافیک بود » دارد سطح خشونت در روایت را میکاهد.
پورنوگرافیزه کردن خشونت جنسی
جدای از عادیسازی خشونت جنسی توسط صنعت پورنوگرافی، پورنوگرافیزه کردن خشونت جنسی نیز وجود دارد که بحثی جدا و مرتبط است. پورنوگرافیزه کردن خشونت جنسی خصوصا آنجایی است که روشی که در صنعت پورنوگرافی برای شدید کردن و کالایی و مصرف کردنش استفاده میشود در رابطه با خود تعریف خشونت جنسی هم استفاده شود.
این برداشت نتیجه یک رفت و آمد مصرفی و غیر انتقادی با این صنعت است. به عنوان مثال وقتی نوعی از «شدت و حدت» در خشونت جنسی در اخبار و روایتهای مربوط به خشونت جنسی مورد توجه قرار بگیرد که طیفوارگی خشونت جنسی و یا پیچیدگیاش را فراموش کند، به نوعی دارد از روش صنعت پورنوگرافی برای مصرف روایتهای خشونت استفاده میکند. یعنی مثلا هر چه «هاردکورتر و شدیدتر» خواندنیتر و قابل ارجاع تر. نه به خاطر عمق خشونت، به خاطر اینکه بهتر «مصرف میشود». در رابطه با روایات اخیر مربوط به «مرد فمینیست» هم همینطور شد. برای ذهن پورنوگرافیزه شده در رابطه با خشونت جنسی قابل تصور نبود که اگر کسی به کسی دستدرازی کرده و بعدها هرگز نتوانسته به شکلی که آزاردیده را آرامش ببخشد، عذرخواهی کند، این شخص میتواند خشونتهای شدید جنسی موجود در روایتهای دوم و سوم ـ و روایتهای احتمالی که هنوز منتشر نشدهاند ـ را هم انجام داده باشد.
ذهن پورنوگرافیزه شده در حوزه خشونت جنسی، از طرفی فکر میکند روایتی که شبیه به صحنههای پورنوگرافیک نباشد حامل خشونت نیست و از طرف دیگری میخواهد در متن روایت «اکشن» بیشتری ببیند. ذهن پورنوگرافیزه شده در چنین تناقضی میخواهد، روایت شبیه صحنههای عادی سازی شده در پورنوگرافی نباشد (مثل فشار آوردن برای عمل جنسی دهانی از طرف مرد به زن) و از طرفی میخواهد انسان له شده، قربانی از دست رفته، کتک خورده، سوخته ببیند تا باور کند. این نوع تصویرسازی از «قربانی»، قربانی محوراست و دنبال «نجاتیافته» نیست. این رویکرد نه تنها به عادی سازی این سطح از خشونت شدید خواهد انجامید، بلکه راویان خشونت جنسی را در یک رقابت ناسالم «چه کسی بیشتر خشونت دیده است» خواهد برد.
حوزه خشونت جنسی حوزه آزمون و خطای ما نیست. اگر در این حوزه به دانش کافی دسترسی نداریم، از آنجا که این مساله با ترومای وحشتناک قابل مقایسه با ترومای جنگ در ارتباط است، موظفیم از نظر دادنهای غیر مسولانه پرهیز کنیم. این یک پیشنهاد از سر احساس وظیفه برای همه فعالان حوزه برابری جنسی و جنسیتی است: « دست از عطش پورنوگرافی خشونت جنسی بردارید و بیشتر به خشونت جنسی پنهان در «داستانهای سکسی» فکر کنید.»
نویسنده: مینا خانی
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره جنبش می تو در ایران به لینک انواع سوءاستفادههای جنسی در مسیر زنان بازیگر تازهوارد مراجعه نمایید.