تجربه دانشجویان از آزار جنسی
سال 87 فیلمی از معاون دانشجویی دانشگاه زنجان منتشر شد که در آن او قصد داشت به یکی از دانشجویان دختر تعرض کرده و او را با تهدید وادار به رابطه جنسی کند. حمله دانشجویان به دفتر او و فیلمبرداری از اقدام معاون سبب برهم خوردن نقشه تجاوز شد. دانشجویان در اعتراض به تلاش معاون دانشجویی برای تعرض، اعتصاب کردند. وزير علوم وقت در واکنش به این اتفاق گفت: «افشای اين کار، درست نبوده و افشای گناه از خود گناه مهمتر است». در نهایت، علاوه بر معاونت دانشجویی، آزاردیده نیز بازداشت و محکوم شد. معاون دانشجویی وقت دانشگاه زنجان به ۳۰ ضربه شلاق تعزیری و ۳۰ ضربه شلاق تعلیقی و دختر دانشجوی دانشگاه زنجان نیز به ۳۰ ضربه شلاق تعزیری محکوم شدند. همچنین، برای هشت نفر از افرادی که در تشکیل تجمع و اعتصاب نقش داشتند، کیفرخواست صادر شد. در حقیقت، زنی که مورد آزارجنسی قرار گرفت و دانشجویان حامی او بر اساس قوانین جمهوری اسلامی مجرم شناخته شدند. خلاء قانونی در زمینه حمایت از آزاردیده موجب شده در بیشتر موارد، آزار جنسی در دانشگاهها گزارش نشود.
گفتند مشکل از حجاب زنان است
حبیبه و همکلاسیهایش پیگیریهای بسیاری برای اخراج آزارگر از دانشگاه انجام دادند اما به نتیجه مطلوب منجر نشد و در آخر مسئولان عنوان کردند مشکل از حجاب زنان است. حبیبه درباره تجربه خود گفت: «آزارگر زنان متعددی را مورد آزار قرار داد اما این تصور را در دیگران ایجاد کرده بود که رفتارهای ناخوشایندش به علت تجربه سالها زندگی خارج از ایران است. اگرچه، بسیاری از ما مورد آزار قرار گرفتیم، مدتها طول کشید تا با یکدیگر دربارهاش حرف بزنیم. به عنوان نمونه، آزارگر نیمهشب به بهانه سوال درسی به من زنگ زد. یکبار دیگر به بهانه گرفتن بیسکوییت از فردی که در همایش کنارم نشسته بود، بدنم را لمس کرد. اظهارنظر جنسی راجع به اندام زنان و لمس بدن آنان بدون اجازه، تجربه مشترک بسیاری از همکلاسیهایم بود. موضوع وقتی آشکار شد که آزارگر بدن یکی از دوستانم را موقع خروج از کلاس لمس کرد که با واکنش شدیدی روبرو شد. او نیز گفت چرا باید به تو هیپی دست بزنم. بعد از این اتفاق ما در کلاس با فاصله از او نشسته و تجربه خود را با یکدیگر به اشتراک گذاشتیم. سپس من به نمایندگی از همکلاسیهایم شروع به جمعآوری مدارک کردم. با اساتید صحبت کرده و از آنها خواستیم ما را در مسیر شکایت از آزارگر حمایت کنند. مدراک شامل چتها و فیلمهایی با محتوای جنسی بود. همچنین آزاردیدهگان تجربه خود را تعریف کردند. خیلی پیگیری کردیم و در نهایت آزارگر تنها یک ترم تعلیق شد که ما حتی مطمئن نیستیم به مرخصی رفت یا واقعا تعلیق شد. بعد از یک ترم او به کلاس بازگشت و تمسخر و آزار ما را از سر گرفت. پس از پیگیری مجدد گفتند مشکل از حجاب زنان است. ما خواهان اخراج او بودیم چون نمیخواستیم به دانشگاه بازگردد و دانشجویان جدیدی را که شناختی از او ندارند، مورد آزار قرار دهد اما مسئولان دانشگاه حتی حاضر نشدند تا زمان فارغالتحصیلی دوره ما، او را از حضور در دانشگاه منع کنند. دانشگاهی که دو دانشجو را به خاطر رابطه دوستی اخراج کرد، اعتراض جمعی ما را به آزارگر نادیده گرفت».
سوالهای خصوصی میپرسید
برخی آزارگران از موقعیت زنی که تنها زندگی میکند، استفاده کرده و اقدام به آزار او میکنند. در واقع آنان زندگی مستقل او را یک امتیاز برای پیشبرد اهداف خود در جهت آزارگری تلقی میکنند. سوسن که در شهری دور از خانواده دانشجو بود، درباره تجربه خود از آزار جنسی گفت: «سال سوم دانشگاه بودم که برای کار به شرکتی مراجعه کردم. مدیر شرکت شرایطم را به عنوان دانشجوی شاغل پذیرفت. او میدانست من در آن شهر تنها زندگی میکنم. همواره عادت داشت سوالهای خصوصی بپرسد. یک شب بعد از کار که من را به خانه میرساند، دستش را روی پایم کشید. شوکه شدم و نتوانستم واکنشی نشان دهم. بعد از آن شب تصمیم گرفتم دیگر او را نبینم».
تجربه دیگر سوسن مربوط به گروهی از دانشجویان دختر و پسر است که با یکدیگر رابطه دوستی داشتند: «یکی از پسرها در گروه دوستانهای که داشتیم همکلاسیام را مورد تمسخر قرار داد. من به حمایت از آن دختر با او بحث کردم. موضوع همانجا خاتمه یافت. هفته بعد با او و سه دوست دیگر برای گردش به بیرون رفتیم. هنگام بازگشت او پیشنهاد داد به خانه دوست دیگری برویم. وقتی سه نفر دیگر رضایت دادند من هم موافقت کردم. یک ربع بعد از حضورمان در خانه، به من گفت به اتاق برویم تا موضوعی را به صورت خصوصی مطرح کند. وقتی وارد اتاق شدیم او در را بست و جلوی دهانم را گرفت. چاقو را زیر گلویم گذاشت و گفت لباسهایت را در بیاور. با یکدیگر درگیر شدیم. از او خواهش کردم رهایم کند اما توجه نکرد. کشمکش ما حدود ده دقیقه طول کشید. دوستانم که متوجه عدم حضور من شدند، پشت در اتاق آمدند اما در قفل بود. پسری که صاحبخانه بود ترسیده بود که دردسری برای او درست شود، بنابراین تلاش کرد من را نجات دهد. همه اینها بخاطر حمایت من از همکلاسیام و بحثم با آزارگر اتفاق افتاد. بعد از اینکه خلاص شدم با دوستم فورا خانه را ترک کردیم».
از موقعیتهایی که با او تنها میشدیم، اجتناب کردیم
عدم حمایت قانونی از آزاردیدهها موجب میشود آنان خودشان راهکارهایی برای حمایت از یکدیگر ارائه دهند. به عنوان نمونه به یکدیگر درباره فرد آزارگر هشدار میدهند تا از قرار گرفتن در موقعیت مشترک با او اجتناب کنند. سمیرا دانشجوی ادبیات است؛ او باید تداخل دو کلاسش را به استاد اطلاع میداد. سمیرا درباره تجربه خود از آزار جنسی هنگام گفتوگو با استاد گفت: «در راهرو با او مشغول صحبت بودم که به بهانه راه دادن به دیگران مدام به من نزدیک شد. من هم عقب و عقبتر رفتم. در نهایت با دیوار برخورد کردم و فوری موقعیت خود را عوض کردم تا بین او و دیوار نمانم. همچنین، همکلاسیهایم وقتی برای کاری به اتاقش مراجعه کردند مورد آزار قرار گرفتند. راهکار ما برای مقابله با استاد آزارگر به اشتراک گذاشتن تجربیاتمان و اجتناب از موقعیتهایی بود که با او تنها میشدیم».
گفت کسی در خانه نیست و ما میتوانیم راحت باشیم
بر اساس گزارش آکادمی چراغ یکی از مهمترین روالهای آزاردهنده برای هر آزاردیده، به طور قطع، مورد نکوهش قرار گرفتن است. در موارد بسیاری اولین سطوح قربانینکوهی که فرد بعد از گزارش وقوع آزار با آن مواجه میشود، بازخواست شدن از چرایی حضورش در آن موقعیت است. شرایطی که در آن افراد بیش از آن که عمل آزارگر را تقبیح کنند، دست به قضاوت فرد آزاردیده میزنند. شبنم با وجود اینکه نیاز به اشتراک گذاشتن تجربه آزار خود با دیگران داشت، بخاطر ترس از قضاوت به تنهایی این رنج را بر دوش کشید. او از تجربه خود گفت: «18 ساله بودم که وارد دانشگاه شدم. همکلاسی داشتیم که تقریبا همسن پدرم بود و دانشجویان نسبت به او حس پدرانه داشتند. او همواره ما را راهنمایی میکرد. از آنجا که در خانه محیط صمیمانهای نداشتیم، حمایت او باعث دلگرمیام بود. در آن زمان نمیدانستم همه اینها مقدمهچینی برای هدف دیگری است. یک روز نتوانستم به دانشگاه بروم. وقتی پس از غیبت او را دیدم، گفت مبحث خیلی سختی در کلاس مطرح شد بنابراین به خانهشان بروم تا آن را به من یاد دهد. ضمنا تاکید کرد که کسی در خانه نیست و ما میتوانیم راحت باشیم. بدون پاسخی از دانشگاه خارج شدم. بعد از آن روز به رفتارهایی که با من داشت، بیشتر فکر کردم. به عنوان نمونه لمس بدنم هنگام گفتوگو، آزار بود اما برای اینکه دختر باحالی به نظر بیایم با اینکه حس خوبی نداشتم، واکنشی نشان ندادم. همچنین در گذشته چند بار از من پرسید اگر خانوادهات متوجه دوستی ما شوند چه واکنشی نشان میدهند. فکر میکنم با شناخت بیشتر نسبت به خانوادهام میخواست با باجگیری من را وادار به ارتباط با خودش کند. بعد از آن تا مدتها کابوس دیدم که مورد تجاوز او قرار گرفتم. بعد از یکسال که با همکلاسیهای دیگرم درباره این اتفاق حرف زدم، متوجه شدم دیگران نیز مورد آزار قرار گرفتند. تا سالها خودم را سرزنش کرده و مقصر دانستم. حتی نمیتوانستم در کلاس با او روبرو شوم. خیلی وقتها برای هم مسیر نشدن با او راه خود را طولانیتر کردم. لحظات بسیار سختی را گذراندم. روزها مجبور بودم او را در کلاس ببینم و شبها کابوس میدیدم. نیاز به همدلی داشتم اما میترسیدم اگر با دیگران مطرح کنم من را قضاوت کرده و بار بیشتری بر دوشم بگذارند. با اینکه تنها من را آزار نداده بود، هیچوقت نتوانستیم موضوع را با مسئولان دانشگاه مطرح کنیم زیرا شخصیت محبوبی میان اساتید داشت و ما میترسیدیم برایمان دردسرساز شود».
خوشبختانه هیچکس من را متهم نکرد
برخی اساتید با سوءاستفاده از جایگاه خود دانشجویان را برای رابطه جنسی تحت فشار قرار میدهند. آنان ممکن است به دانشجو پیشنهاد رابطه دوستی و جنسی در ازای نمره دهند. او را به فضاهای خصوصی دعوت کنند و پیامهای غیر مرتبط ارسال کنند. شیدا پس از اینکه بارها از طرف یکی از اساتیدش مورد آزار قرار گرفت، موضوع را با معاونت دانشجویی مطرح کرد. او درباره تجربه خود گفت: «زمان دانشجویی پروژهای را زیر نظر یکی از اساتیدم شروع کردم. بعد از مدتی او شبها برایم پیام میفرستاد. با اینکه آگاهی فعلی را نداشتم اما رفتارش برایم عجیب بود و هر از گاهی جواب پیامهایش را میدادم. همچنین، او به بهانههای مختلف به من زنگ میزد. چند مرتبه پیشنهاد داد به مسافرت برویم یا با یکدیگر در کنفرانسی شرکت کنیم. میگفت چرا پدرت برای تو ماشین نمیخرند تا با آن به دانشگاه رفتوآمد کنی. اگر با من مهربان باشی، همه چیز برایت فراهم میکنم. این شرایط تا دو سال ادامه داشت. همکلاسیهایم نیز شک کرده بودند زیرا هنگام مراجعه به اتاقش مدت طولانی وقتم را میگرفت. برای اینکه بتوانم از مزاحمتش خلاص شوم، هر زمان کاری داشتم با یکی از همکلاسیهایم به اتاقش رفتم تا من را به بهانه درس نگه ندارد. وقتی برای انجام کارهای فارغالتحصیلی به دانشگاه رفتم او را دیدم. به من نزدیک شد و بدنم را لمس کرد؛ فریاد زدم و او مجبور شد رهایم کند. بعد از دو ماه در همان دانشگاه ارشد قبول شدم. او وقتی این موضوع را فهمید، مزاحمتهایش را شروع کرد. تحمل دوباره شرایط قبلی برایم سخت بود بنابراین نزد معاونت دانشجویی رفتم و موضوع را برای او تعریف کردم. او گفت بخاطر این اتفاق متاسف است و از من خواست هرگونه ارتباطی را با آزارگر قطع کنم. دانشگاه مدتی او را زیر نظر گرفت و خوشبختانه هیچکس من را متهم نکرد. او مجبور شد استعفا دهد اما پس از چند ماه که آب از آسیاب افتاد از دانشیاری به استاد تمام ارتقاء پیدا کرد».
تنها میآمدی بهتر بود
بعضی آزاگران با تکیه بر شهرت، ثروت و قدرتشان تلاش میکنند آزاردیده را تحت تاثیر قرار دهند و اعتماد او را نسبت به خود جلب کنند. مهسا مشتاقانه در کلاسهای توسعه فردی شرکت میکرد و توجه استادش را مایه مباهات میدانست. او هرگز تصور نمیکرد فردی در آن جایگاه اجتماعی آزارگر باشد. بنابراین، سالها طول کشید تا به تجربه خود از آزار جنسی آگاه شود. او درباره تجربه خود گفت: «وقتی 18 ساله بودم در دورههای آموزشی موفقیت شرکت کردم. بعد از چند جلسه متوجه شدم مدرس دوره، دوست دوران نوجوانی و جوانی یکی از اقوامم است. این موضوع سبب شد به او بیشتر اطمینان کنم. فکر میکردم آن دوستی دلیل نزدیکیاش به من نسبت به بقیه دانشجویان است. چند ترم دانشجویش بودم تا اینکه در یکی از جلسات فردی با او درد و دل کردم و از حال بد آن روز خود گفتم. از من خواست نزدیکتر بروم و وقتی نزدیک شدم، لبم را بوسید. شوکه شدم. نمیدانستم چرا این کار را انجام داد. آیا این یک روش روانشناسی است که از آن بیاطلاعم؟ بعد از آن از من پرسید تو که دوست پسر نداری؟ پاسخ دادم نه. گفت چه احساسی داشتی. گفتم هیچ حسی و باز فکر کردم نوعی روش درمان است که من درباره آن نمیدانم. مدتها در مجموعهاش فعالیت داوطلبانه داشتم و همواره تلاش کردم خود را بهتر نشان دهم. سالها بعد وقتی تحصیلم به اتمام رسید، مهاجرت کردم. بعد از چند سال ازدواج کرده و با همسرم به ایران سفر کردم. وقتی فهمیدم استاد سمینار دارد، تصمیم گرفتم شرکت کنم. پس از برنامه برای آشنایی همسرم با مدرس به پشت صحنه رفتیم. بعد از سلام و احوالپرسی، در گوشم گفت تنها میآمدی بهتر بود. در آن لحظه همه سالهایی که دانشجویش بودم از جلوی چشمانم گذشت و فهمیدم آن بوسه نه یک روش درمان بلکه آزار جنسی بود. وقتی او میگفت به دفترش بروم تا به پرسنلش کمک کنم، هدفش چیزی دیگری بود اما من فکر میکردم حتما اینقدر کارم خوب است که مورد توجه فردی با تخصص او قرار گرفتم».
نویسنده: مقاومت روزمره