به روز جهانی منع خشونت علیه زنان نزدیک می شویم و این بار در میانه یک انقلاب زنانه. اما آیا زنانه بودن این انقلاب که بسیاری بر آن تاکید میکنند میتواند نویدبخش کاهش خشونت علیه زنان باشد؟ یکی از اشکال مبارزات در جریان این انقلاب، حجاب از سر برداشتن و حضور در سطح شهر و جامعه و بطن انقلاب با ظاهر و پوششی کاملا در تضاد با ارزشهای جمهوری اسلامی است. زنان و دختران به شیوههای بسیار خلاقانه حق خود بر بدنشان را فریاد می زنند. اما آیا همه چیز به همین سادگی اتفاق میافتد که بنظر میرسد؟ آیا این کنش از زمان شروع تا اجراگری و بعد از آن، بدون چالش و هزینه و خشونت صورت میگیرد؟ برای پاسخ به این پرسش به نظر ساده تصمیم گرفتیم در این متن به چند وجه از خشونتهایی که این زنان انقلابی متحمل میشوند بپردازیم.
ما پیش از همه لازم است بدانیم که سطح خشونت و فشاری که زنان برای این نافرمانی مدنی در شهرهای کوچک و مناطق به حاشیه رانده شده متحمل میشوند بسیار بیشتر و گاها پیچیدهتر است و شاید به همین دلیل چنین حرکتهایی در تمام کشور به یک اندازه مشاهده نمیشود.
برای فهم موضوع، خشونتی که زنان در حین مخالفت با حجاب تجربه می کنند را به چند دسته تقسیم می کنیم:
- خشونت از طرف خانواده
- خشونت از طرف حکومت
- خشونت از طرف مردم و جامعه ( اعم از انقلابی یا غیرانقلابی)
خشونت از طرف خانواده:
در این بخش به انواع خشونتی می پردازیم که زنان با انتخاب این نافرمانی مدنی از طرف خانواده تجربه میکنند. همه ما می دانیم که یکی ا ز راههای کنترل زنان و به تبع آن کنترل جامعه، محدود کردن عاملیت زنان در زندگی و حتی شئونات شخصی و تصمیمات خرد و کلانشان بوده است. حکومت به خوبی موفق شده با مکانیسمهایی چون عرف و سنت و مذهب و از همه مهمتر قانون، خانواده را به مهمترین و اولین نهاد محدود کردن حوزه عمل و تصمیمگیری زنان بدل کند. حال در میانه انقلابی چنین، لایههای مختلفی از فشار و محدودیت و خشونت برای نافرمانی از قانون حجاب باید کنار زده شود. بسیاری از خانوادهها “اجازه” حضور در متن انقلاب را به زنان و دختران نمیدهند در حالی که مردان و پسران همان خانواده ممکن است حضور فعال در میدان داشته باشند.
حضور زنان در جامعه زیر سایه مفاهیمی از قبیل آبرو و به بهانه امنیت، همواره با محدودیت روبهرو بوده و حال که این حضور قرار است بازنمایی انقلابی و سیاسی داشته باشد قطعا با مخافت شدیدتری از طرف خانواده مواجه خواهد شد؛ چرا که نحوه مواجه و برخورد نیروهای سرکوبگر با زنان انقلابی دلیل محکمی خواهد بود برای این مخالفت. در این میان خود این عمل حجاب از سر برداشتن هنوز در میان بسیاری از خانوادهها به دلایل عرفی و مذهبی پذیرفته شده نیست و برخی زنان باید در این جبهه هم علاوه بر دیگر میادین بجنگند و بر حق خود علی رغم تمام فشارها پافشاری کنند. این الزاما شامل خانوادههای مذهبی نمیشود. در خانوادههای غیرمذهبی نیز نافرمانی از قانون مملکت از طرف زنان نوعی خطر محسوب میشود. زیرا زنی که در برابر حکومت سرکوبگر بایستد حتما در برابر خانوادهی زورگو نیز خواهد ایستاد.
خشونت از طرف حکومت:
خشونت و سرکوب شدید زنان توسط حکومت بر کسی پوشیده نیست. این خشونت ابعاد و اشکال وسیع و متنوعی دارد و تمام عرصههای زندگی زنان اعم از خصوصی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در بر میگیرد. بی اغراق زنان بیشترین و شدیدترین سرکوب را طی ۴۳ سال حکومت جمهوری اسلامی متحمل شدهاند. کنترل بدن زن، محدودیت تحرک اجتماعی او، ممنوعیت نقش آفرینی سیاسی و اقتصادی او همگی زیر لوای قوانین جمهوری اسلامی عملی شدهاند. صد البته زمینههای سنتی و فرهنگی برای پذیرش این سرکوب در جامعه مردسالار ایران از قبل فراهم بوده و جمهوری اسلامی در راستای اهداف تمامیت خواهانه خود، اهرم فشار قانونی را با موفقیت به کار گرفته است. در جریان انقلاب کنونی نیز شاهد خشونت بی پرده و عریان حکومت علیه زنان و عاملیتی که به عرصه خیابان آوردهاند هستیم.
خشونت جنسی، کلامی، فیزیکی و روانی از جمله اهرمهای فشار حاکمیت برای سرکوب زنان است. هرزه خواندن زنان بیحجاب، اعمال هرگونه خشونت جنسی به زنانی که عاملیت بر بدن و زیستشان را در خیابان تمرین میکنند و در صف مقدم مبارزات مدنی این روزها هستند یکی از ابزارهای همیشگی حاکمیت جهت عقب راندن نیروهای پیشروی زنانه بوده است.بسیاری از زنان مبارز انقلابی این روزها از طرف عاملین حکومت تهدید به تجاوز و آزارجنسی میشوند که خود از جمله شدیدترین خشونتها بر علیه زنان است. اما حقیقت تلخ این است که رژیم تنها به تهدید بسنده نکرده و زنان زیادی را چه در خیتبان و چه در زندان، تحت خشونتهای جنسی قرار داده است. زنان مبارز با برداشتن حجاب در خیابان خود را در معرض شدیدترین خشونت ها از جانب حکومت، از جمله تهدید و تجاوز و دستگیری قرار میدهند و دستگیری آنها خود شروع تجربه انواع دیگری از خشونت خواهد بود.
خشونت از طرف جامعه:
جامعه ایران همچنان یک جامعه مردسالار به شمار میرود که به لطف حاکمیت این مردسالاری پشتوانه قانونی هم یافته است. باور غالب در جامعه این است که زنی که حق انتخاب بر بدن و زندگیاش را به هر روشی مطالبه کند، عفت و نجابت خودش را زیر سوال برده و در نتیجه مستحق هرگونه تعرض به حریم شخصی خود است. زنانی که بر خلاف تمام باورها و عرف و قوانین جامعه مطالبهگری میکنند، واقع از دید نگاه مردسالار و سنتزده بسیاری، مجوز تعرض به خود را صادر کردهاند. در این مورد تفاوت چندانی میان مردم انقلابی و غیرانقلابی وجود ندارد، زیرا دیدگاه هردو نسبت به زن و نقش او در تعیین سرنوشت و مرزهای شخصیاش کماکان یکسان است. این زنان با تحمل و مبارزه از خشونت خانواده گذر کرده و پا به عرصه اجتماع و انقلاب میگذارند اما حتی در این مرحله هم از نگاههای هرزه انگارانه به خود در امان نیستند.
همچنان بسیاری به دید تحقیر به آنچه این مبارزان در تلاشند به عرصه مبارزات بیاورند مینگرند. بعضا روشهای این زنان برای ابراز حق بر بدنشان هرزه انگاری میشود، همچنان به آنها برچسب زده شده و بر اساس کلیشههای موجود و حد و حدودی که ذهنیت مردسالار برای زنان و حضور آنها تعیین میکند سعی در تحقیر و به حاشیه راندن آنها میشود. بطور مثال برخی نوع خاصی از پوشش را برازنده زنان انقلابی نمیدانند و زنانی که خارج از حدود آنها دست به انتخاب پوشش و کنش مدنی زدهاند را خارج از دایره انقلابیون و حتی بدتر، عاملین حاکمیت قلمداد میکنند. این باورها عرصه را برای زنان مبارز تنگ میکند و هیچ سنخیتی با شعار زن، زندگی، آزادی ندارد. زن، زندگی، آزادی یعنی زنان آزادند آنگونه که انتخاب میکنند زندگی کنند و آزادی زنان، آزادی جامعهست.
حرکت انقلابی زنان در کنار گذاشتن حجاب، با خشونت بسیاری همراه است و شاید پرداختن به انواع این خشونت و شنیدن روایت زنان از آنچه طی این کنشها بر آنان میگذرد، آغاز راهی باشد که بتوانیم به درستی آنها را شناسایی کنیم و در مرحله بعد در تلاش برای آگاهسازی نسبت به آن و در هم شکستن مردسالاری نهادینه شده قدم برداریم.
به امید روزهای روشن و بی خشونت در فردای آزادی.
نویسنده: مینا