در این مقاله ما به تبعیض ضد مادر و مساله هویتزدایی می پردازیم، با ما همراه شوید.
حذف زنان از محیطهای کار و دوستان پس از «مادر شدن»
حتی در بسیاری از کشورها با عددهای مناسبتر از منظر شاخص شکاف جنسیتی، آمار نشان میدهد که زنان والد معمولا در حالت کار کردن به صورت نیمهوقت هستند، در صورتی که در «بازار کار» باقی مانده باشند.
همزمان اما مردان، در موارد استثنایی به کار نیمه وقت مشغولا و معمولا کار قبلی تمام وقت خود را، اگر پیش از آن به ان مشغول بودهاند، حفظ کردهاند. در آلمان سال ۲۰۱۹، این وضعیت به صورت آماری بدین شکل است که ۹۳ در صد آمار والدهایی که کار تمام وقت را نگه میدارند، مرد هستند. در حالی که بنا به همان آمار تنها ۲۷ در صد زنان مادری که به کار مشغول هستند، در حال کار کردن به صورت تمام وقت هستند. این آمار که از سالهای اخیر کشوری از منظر صنعتی پیشرفته، مثل آلمان، در اختیار ماست، نشان میدهد که مردسالاری در دنیا هنوز هم به عنوان یک نظم مسلط برقرار است. در چنین شرایطی بدون اینکه به آمار مشخصی از آمار زنان مادری که کار مزدی مشغول هستند، تنها با رجوع به امار کلی ۱۸ درصدی زنان شغال در ایران میتوان مدعی شد که وضعیت اشتغال زنان مادر در ایران به چه مقدار سهمگین است.
مادر، غایت زن در مناسبات مردسالار، معمولا پس از مادری حتی سطح شدیدتری از عدم سهیم بودن در مناسبات عرصه عمومی را تجربه میکند. مادر از محیطهای کاری حذف میشود چون تصور عمومی در این است که «نقش اصلی مادر» مراقبت از کودک است. بدین وسیله هرچه مناسبات سیاسی و اجتماعی مردسالاتر باشد، مادر بیشتر هویتزدایی میشود.
رابطه هویتزدایی از مادر و استثمار اقتصادی و جنسی زن در فضاهای مردسالاری سنتی
مادران پس از فرزند دار شدن در جوامع مردسالار معمولا به سرعت هویت زدایی میشوند.
جدای از اینکه مردسالاری هویت منتسب به زن را به طور کلی هویتی وابسته به هویت مردانه توصیف میکند؛ لحظه مادر شدن برای بسیاری از مادران دنیا (هر چه جامعه مردسالاتر این وضعیت شدیدتر) لحظه پایان یافتن هر نوع آرزو، بیان، هویت شخصی در زن «مادر شده» است. مردسالاری در واقع با دادن جایگاه مقدس بهشتی به مادر، او را از هر چه خواست و هویت مادی/زمینی است، جدا میکند: «تو مادری که ایثار کنی، که تربیت کنی، که آینده قوی برای فرزندان و جامعه خود بسازی بدون اینکه آیندهای برای خود ببینی». این ماهیت اصلی آنچیزی است که جایگاه مقدس مادری در تفکر شدیدا مذهبی یا شدیدا ناسیونالیستی به مادر میدهد.
«بهشت زیرپای مادران است»، «از دامن زن مرد به معراج میرود»، «مام وطن» و غیره همه افسانههایی هستند که این هویت قدسی/ ناسیونالیستی «مادر» را در جهان مردسالار نشان میدهند. نقشی ابزاری برای زن، برای حفظ آخرت یا ملت. بدین معنا به بدن زن در جایگاه مادری، نوعی هویت در گرو مسولیت زاد و ولد، تولید جمعیت، تربیت جامعه و ساختن دنیای بهتر، داده میشود. این همان تعبیری است که بدن زن را به «کشتزار» تشبیه میکند و حالا خصوصا در لحظههای میلتاریزه شدن فضای سیاسی ایران به عنوان مثال، برای تولید سرباز بیشتر با طرحهای افزایش جمعیت، تشویق میشود. بدنی که قرار است، دستگاه تولید جمعیت باشد، فردیت زدایی میشود.
هر نوع فردیتزدایی لاجرم هویت زدایی را به دنبال دارد و هر نوع هویتزدایی از انسان نوعی از انسانیت زدایی محسوب میشود. زنانی که به تولید مثل بیشتر و پذیرش جایگاه مطلقا تربیتکننده فرزند در حاشیه تشویق میشوند، انسانیت زدایی شده هستند. در نهایت چه ساختاری برای کسی که فردیتی، هویتی و انسانیتی در او نمیبیند، امکان استقلال مالی ایجاد میکند؟ خارج شدن زنان از چرخه کار مزدی و دریافت نکردن مزد برای کارهای مراقبتی زنان مادر غیر شاغل در خانه و در رابطه با فرزند یکی از بزرگترین و قدیمیترین اشکال استثمار اقتصادی است که عمیقا به تبعیضهای تاریخمند و نظاممند اجتماعی جنسیتی پیوند میخورد. زنان در مردسالاری همیشه نیروهای کار بیمزد، فرودستسازی شده و کم درآمدتر بودهاند و این وضعیت نابرابر پس از مادر شدن ابعاد بسیار شدیدتری به خود میگیرد.
مادران حذف شده از فضای اشتغال و بدون دریافت مزد برای کار خانگی و عاطفی، معمولا تنها به صورت اقتصادی مورد استثمار نیستند، بلکه نیروی عاطفی و جنسی آنها نیز به شدت مورد استثمار و خشونت قرار میگیرد. پس میان تعریف بدن زن، به عنوان قلمرو مرد و دستگاه فرزندآوری و استثمار اقتصادی و جنسی او رابطهای تنومند نهفته است. زن در این شیوه تعریف اجتماعی/سیاسی مالک خودش نبود و بدین سال مالک هیچ چیز دیگری نیز نبود، زن خود ملک دیگری بود. ملکی که به محض فرزندآوری تبدیل به شخصی از خدمتکاران تمام وقت خانه میشد و هنوز در بسیاری از نقاط جهان میشود.
مردسالاری نوین اجتماعی در خرده فرهنگهای مترقی و حذف مادران از عرصه فرهنگی
جامعه مترقی که از دل جوامع مردسالار سنتی برون میآید، معمولا به این مساله آگاه است که پیشرفت جایگاه اجتماعی زن و حالا دیگر امروز هر جنسیت غیر مردانه و هر بازنمایی جنسیتی غیر مردانهای، نوعی بازنمایی «تجدد»، «امروزی بودن» و در نهایت پیشرو بودن را دامن میزند.
در فضاهای فرهنگی، سیاسی، مدنی و هنری مترقی ایرانی به عنوان مثال همیشه حضور زنان در حلقهها همیشه معیاری برای «باز» و «بسته» نبودن فضای جمعی بوده است. با این حال جامعه مترقی در بسیاری از اوقات بدون بازنگریهای عمیق در رابطه با سازو کار مناسبات جنسی و جنسیتی مسلط، همان ساز و کارهای مردسالاری سنتی را، این بار شاید با روتوشی «شیکتر» به نمایش میگذارد. اگر به این فضاهای مترقی دسترسی دارید و میخواهید ارزیابی مشخصی از این مساله داشته باشید، میتوانید به این مساله دقت کنید به عنوان مثال که زنان در اینگونه فضاها چقدر در نقشهای هدایتگری، تهیه محتوا، تاثیرگذاری سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هستند و چقدر در نقشهای تدارکاتی.
از این مهمتر میتوان دقت کرد که زنان منتقد در این نوع فضاها چقدر تحمل میشوند و تا کجا اجازه رویکرد مستقل و انتقادی به کل این فضاهای مترقی داشته باشند. جدای از این جنبش میتو ایرانی مشخصا نشان داد که نه تنها نقشهای مدیریتی و هدایتگری معنایی و محتوایی در غالب جمعهای منتسب به روشنفکری بیشمردانه ایرانی تحمل نمیشود، بلکه حتی نوعی مناسبات و فرهنگ تجاوز و ابژهانگاری جنسی زنان ـ به معنای بیشجنسی سازی زنان ـ در این نوع جمعها نیز وجود دارد. در بسیاری از موارد زنهای حاضر در جمعها و باهمستانهای مترقی سیاسی و فرهنگی نه تنها به شکلی بیتناسب به وضعیت در حال بازتولید نقشهای تدارکاتی و در حال بیشجنسی شدن هستند، بلکه بخش مهمی از آنچه کار و مراقبت عاطفی خوانده می شود نیز در این نوع فضاها به عهده زنان است.
غمخواری برای دوستان، مراقبتهای عاطفی و روانی و به دوش کشیدن بار اخلاق جمعی معمولا وظیفه ایست که به واسطه بازنگری نکردن روی مناسبات مردسالار اجتماعی در جمعهای منتسب به فرهیختگی نیز به زنان تحمیل میشود. در چنین فضایی است که زنانی که «مادر» میشوند معمولا در این نوع جمعها نیز حذف می شوند. اگر فکر میکنید این توصیف مبالغهآمیز است میتوانید در بازتولید ادبیات جنسیت زده مردان منتسب به فضای مترقی ردپای چنین فضایی را ببینید. «جامعهشناس که به زبان جامعهشناسانه به زن خود نمیگوید برایم چای بیاور» چند سال پیش که یکی از فرهیختگان مترقی مرد جامعه ایران، در یک برنامه پرگار این جمله را ادا کرد، عدهای حیرت زده بودند که او چطور نقش چایی آوردن برای زن فضای جامعه شناسی قایل است و اصولا چرا در پیش فرض او «جامعه شناس مرد است».
همینطور وقتی بخشی از مردان مترقی جامعه ایرانی در برابر جنبش می تو ایرانی تنها فضایی متاثر از «ترس خودشان» برای به خطر افتادن «اعتبارشان» را به نمایش گذاشتند و یا به صورت علنی از متهمان به تجاوز و آزار جنسی در متن فضای جنبش میتو ایرانی دفاع کردند، عده زیادی بسیار متحیر بودند که چرا در این لحظه، بر خلاف لحظههای مربوط به زنکشی، برخود همدلانهای از مردان روشنفکری نمیبینند. به عنوان مثال حتی یک گروه منسجم از مردان روشنفکر ایرانی برای نمونه و به صورت سمبلیک هم در پیامد این جنبش، بیانیه یا متن جمعی در رابطه با بازنگری احتمالی خود به روابط قدرت جنسی و جنسیتی، ننوشتند. واکنش بسیاری از آنها سکوت مطلق و واکنش بخش درخوری حرفهای منتقدانه در رابطه با جنبش میتو بود و دردناکتر اینکه در رابطه با برخی مردان مرتبط و یا نزدیک به جنبش فمینیستی هم روایتهای مبنی بر خشونت جنسی منتشر شد.
با همه این اوصاف میتوان تصور کرد، نقش زنان دارای فرزند در این فضاها چقدر محدود شده است. فضای روشنفکری مترقی از حضور زن به شکلی که بتواند بازی جنسی و جنسیتی را بازنمایی کند همیشه استقبال کرده است، اما عموما هیچ اثری از کوچکترین آشنایی با روشهای نگهداری جمعی از کودک برای حفظ حضور مادر او در فضای فرهنگی و سیاسی دیده نمیشودو معمولا زنان بسیاری بعد از فرزندآوری از این فضاها دور میشوند و یا اگر بمانند نیز روی نقش مادری آنها به شدت تاکید میشود. با اینکه سنتی چون سنت مادران خاوران، پارک لاله و حالا آبان معنای سیاسی دیگری به مفهوم «مادر» در فضای سیاسی بخشیده است، اما باز هم این مادرها تنها زمانی که فرزندشان را در راه مبارزه با بیعدالتی از دست داده باشند و نه در لحظهای که «مادر یک شخص زنده هستند» به این حد از سوژگی سیاسی می رسند.
مضاف بر این خود این سوژگی سیاسی پیگیر و دادخواه و سنتدار در جنبش دادخواهی برامده از وضعیت سیاسی ایران، با حضور و پافشاری حضور اجتماعی خود این زنان در عرصه سیاسی میسر شد و سالها تقلیل نقش مادر «جانباخته» در فضای سیاسی و فرهنگی ایرانی به عنوان «راوی رنج» از طرف بخش عمظیمی از فضاهای سیاسی مردانه در جریان بود. تا سالها در عرصه عمومی کمتر کسی تحلیل سیاسی و اجتماعی مادران خاوران که از قضا بسیار سیاسی بودند میدانست. فضای سیاسی و رسانهای در مواجهه با این زنان معمولا تنها خواستار بازگویی روایت رنج بود تا عظم راسخ برای پیگیری و دادخواهی. امروز با پیگیری و پافشاری سیاسی این زنان بر نقشآفرینی سیاسی و اجتماعی خود این دید به شدت در حال تغییر کردن است. با این حال دور گذاشته شدن، کنار گذاشته شدن، ایزوله شدن، از لیست قرارهای معمول جا گذاشته شدن، برای همکاری و همپیشگی شمارش نشدن و در نظر گرفته نشدن، یکی از روزمرهترین تجربه زنان پس از مادر شدن در این فضاهای سیاسی و فرهنگی مترقی است.
تغییر این تصویر از طریق مادرانی ضد کلیشهای
در این میان اما نوعی از فعالیت و کنشگری زنان مادر، خصوصا با تمرکز بر تقدسزدایی از نقش مادر و زمینی و مادی کردن او و همچنین بازنمایی این نقش در فضای سیاسی و عرصه عمومی به شدت در حال برهم زدن کلیشه «زن قدسی» شده در فضاهای کنشگری هستند. فمینیستهایی که از تقسیم کارخانگی و همینطور مراقبت جمعی والدین از فرزند مینوسیند تا فمینیستهایی که به روشنی بر مالکیت زن بر بدن خودش و حق پایان خودخواسته بارداری پا فشاری میکنند. فعالین زنانی چون نرگس محمدی که نقش مبارزاتی خود را فدای نقش «مادری» نمیکنند و فعالین و کاربران زنان با گرایشهای فمینسیتی که از تجربههای روزمره مادر بودن، تبعیضهای مرتبط با آن و آرزوها و تواناییهای خود مینویسند. این تصویر به لطف این نقشآفرینان کلیشه زدا در حال تغییر جدی است.
نویسنده : مینا خانی
از ساختار سنتی مردسالار تا فضای روشنفکری
برای مطالعه بررسی فاجعه زن کشی به لینک زنان جهان و زنکشی مراجعه نمایید.