تجربه زنان از آزار جنسی در شرکتهای خدماتی
مقاومت روزمره
در مقاله چه اشکالی دارد رابطه جنسی داشته باشیم وقتی هر دو متاهلیم، تجربه جنسی زنان آزاردیده را بررسی می کنیم .
بر اساس گزارشی که توسط آکادمی چراغ منتشر شد، آزار جنسی زنان در بخش خصوصی شدت بیشتری میگیرد. زیرا برخی کارفرمایان با استفاده از عدم حمایت رسمی از زنان، بدون اینکه ملزم به پاسخگویی به نهادهای قانونی باشند زنان شاغل را مورد تعرض قرار میدهند. این وضعیت در شغلهای غیررسمی بیشتر مشاهده میشود. فیروزه برای انجام کارهای خانه به منزل فردی میرفت. صاحبخانه از افراد شناخته شده و ثروتمند شهر بود. فیروزه سالها برای کار به آن خانه رفت و آمد میکرد. یک روز که مشغول به شستن ظروف بود، پیرمرد وارد آشپزخانه شده و به سمت او رفت و بازویش را گرفت. فیروزه درباره تجربه خود گفت: «وقتی به بدنم دست زد و گفت چه بازویی داری، شوکه شدم و ضربان قلبم بالا رفت؛ به او چشم غرهای رفتم و آشپزخانه را ترک کردم. نمیدانستم به حاجخانم بگویم یا نه. نگران بودم من را مقصر بداند. چون شنیده بودم هر کارگری به خانه آنها میرود بعد از مدتی به او تهمت میزنند و اخراج میشود. چند روز بعد بار دیگر وقتی مشغول به کار بودم به سرم دست کشید؛ بسیار احساس ناامنی میکردم و نمیدانستم چگونه باید موضوع را حل کنم تا اینکه عید نوروز به خانه آنها رفتم. حاجآقا به بهانه عیدی دادن مبلغی را داخل یقهام گذاشت؛ دیگر برایم غیرقابل تحمل بود با عصبانیت از آشپزخانه بیرون آمدم و به طبقه بالا رفتم. ماجرا را برای دختران او تعریف کردم».
در مواردی خانواده آزارگر قادر به پذیرش این موضوع نیستند که فردی از اعضای خانواده آنان دیگران را مورد آزار قرار میدهد؛ و یا بخاطر نگرانی از دست دادن آبرو، تلاش میکنند تعرض او را پنهان کنند. بعد از اینکه فیروزه تعرض پدر خانواده را برای دختران تعریف کرد، آنان ابتدا باور نکردند؛ از او خواستند با پدرشان تماس بگیرد و در این مورد با او گفتوگو کند: «آنها از من خواستند به پدرشان زنگ بزنم و تلفن را روی حالت پخش قرار دهم. به حاجآقا گفتم چرا این کار را کردی؟ گفت چون از من خوشش میآید. به او گفتم من دیگر به خانه شما نمیآیم و خودت باید بخاطر غیبت من به همسرت پاسخگو باشی. دیگر به خانه آنها نرفتم. چند روز گذشت و یکی دیگر از دخترانش به من زنگ زد و شروع به فحاشی کرد. شوکه شدم که جای متهم و شاکی عوض شده بود. او من را تهدید کرد به همسر و دامادم موضوع را خواهد گفت. به او پیشنهاد دادم به میدان اصلی شهر برود و ماجرا را برای همه تعریف کند چون من از هیچکس نمیترسم. بعدتر فهمیدم دخترش نگران بود من موضوع را به دیگران بگویم؛ موضوع به گوش خانواده همسرش برسد و آبرویشان برود».
تکرار آزار از سوی کسی که با عواقب عمل خود مواجه نمیشود، محتملتر است. فیروزه اولین کسی نبود که بخاطر آزار جنسی آن خانه را ترک کرد. پس از او زن دیگری در آن خانه مشغول به کار شد. ماهرخ دو فرزند داشت که پسرش را در یک تصادف رانندگی از دست داد. او بعد از مرگ فرزندش تصمیم گرفت کار کند تا از بار این مصیبت بزرگ بکاهد؛ اما تجربه آزار جنسی در محل کار بر رنج او افزود. حدود یکسال از کار ماهرخ در آن خانه میگذشت که پیرمرد بر اساس الگوی قبلی هنگام کار به بدن او دست میزند و از آن تعریف میکند. ماهرخ از آشپزخانه بیرون رفت و از آن به بعد سعی کرد مواجهه کمتری با مرد داشته باشد. ماجرا چند مرتبه دیگر تکرار شد و ماهرخ فکر کرد با راهکارهای خود مانند کم محلی میتواند آن را حل کند. پیرمرد معمولا وقتی همسرش مشغول استراحت و یا نماز بود به کارگر خانه نزدیک میشد. ماهرخ در مورد تجربه خود گفت: «آن روز پس از صرف نهار، خانم برای استراحت به اتاق خود رفت. حاج آقا که معمولا بعد از نهار سر کار میرفت به آشپزخانه آمد. او به من نزدیک شد و دستش را روی باسنم گذاشت؛ همزمان از روی لباس به آلتش دست کشید. یخ کردم و نمیدانستم چه واکنشی نشان دهم که ناگهان حاج خانم وارد شد و صحنه را دید. او شروع به فحاشی کرد و به من گفت خانهاش را ترک کنم. سراسیمه چادرم را برداشتم و از آن خانه کذایی بیرون آمدم. بعدتر شنیدم چند کارگر را به بهانههای گوناگون مانند دزدی و شلختگی بیرون کردند اما به نظرم همه آنها داستانی مانند من داشتند».
بعضی آزارگران به درخواستهای خود رنگ و لعاب به روز بودن میزنند. آنان از این حربه استفاده میکنند تا قربانی را مجبور کنند درخواستشان را انجام دهد. شیما در یک شرکت خدماتی کار میکرد. او مسئول پاسخ به تماسهای تلفنی و ثبت درخواست مشتریان بود. وقتی برای مصاحبه کاری به شرکت دعوت شد، رئیس شرکت از او خواست به اتاق روبروی دفترش برود و روسریاش را درآورد. او درباره احساس خود گفت: «از پیشنهادش تعجب کردم اما رئیس شرکت موضوع را طوری مطرح کرد که به خودم گفتم انجام این کار یعنی از فرهنگ بالایی برخوردارم. وقتی روسری را درآوردم نگاه گذرایی کرد و گفت حالا میتوانم بنشینم. از من تعریف کرد و گفت چقدر از لحاظ فکری پیشرفتهام. به این کار نیاز داشتم و با اینکه از پیشنهادش خوشم نیامد اما آن را نادیده گرفتم. سرانجام استخدام شدم».
تعریف از ظاهر افراد و اظهارنظر در این مورد در صورتی که آنان را معذب کند، از مصادیق آزار است. مدیر شرکت بارها با پیامهای خود درباره ظاهر شیما او را مورد آزار قرار داد: «ابتدا با پیامهای معمولی مانند احوالپرسی شروع کرد. به برادرم درباره پیامها گفتم؛ به نظرش محتوای آزاردهندهای نداشت. محتوای پیامها کمکم از احوالپرسی به دعوت برای شام و نهار تبدیل شد؛ از ظاهرم تعریف میکرد و میگفت چقدر با این رنگ موی جدید جذابم و یا چرا کفش پاشنه بلند نمیپوشم. معمولا پاسخ نمیدادم و وقتی ظاهر مرا مورد تمجید قرار میداد، تشکر میکردم؛ چون نمیخواستم رفتارم توهینآمیز باشد. من به این کار نیاز داشتم و نمیخواستم آن را از دست بدهم».
آزارگر راهکارهای مختلفی را برای پیشبرد اهداف خود امتحان میکند. مدیر شرکتی که شیما در آن کار میکرد وقتی که نتوانست با پیامها و پیشنهادهای متعدد شیما را راضی به رابطه با خود کند، برای تجاوز به او برنامهریزی کرد: «گاهی من و همکارانم را برای چای خوردن و گفتوگو به دفتر دعوت میکرد؛ برای شورای شهر کاندیدا شده بود و در این مورد از ما ایده میگرفت. آن روز به من پیام داد و گفت به شرکت بروم تا برای بازگشایی ستادش از ما نظرخواهی کند. وقتی وارد شدم هیچکس به جزء خودش در دفتر حضور نداشت. به خودم گفتم حتما بقیه کمکم خواهند آمد. روی صندلی نشستم و او مشغول صحبت شد. ناگهان از پشت میز خود بلند شد و به سمت من آمد. دستانش را از پشت سر دور من حلقه کرد و شروع به بوسیدنم کرد. من تقلا میکردم رهایم کند. مقنعهام افتاده بود؛ نمیتوانستم خودم را نجات دهم. تهدیدش کردم که اگر رهایم نکند جیغ میکشم.
او دستانش را باز کرد؛ من بلند شدم و از دفتر بیرون آمد. تمام بدنم میلرزید. مدام به پشت سرم نگاه میکردم تا مبادا تعقیبم کند. وقتی کاملا از آنجا دور شدم در پارکی نشستم و گریه کردم. ناراحت بودم چرا نمیتوانم موضوع را با کسی مطرح کنم؛ حتی با برادرم که خیلی با او صمیمی هستم. چون میترسیدم درگیری اتفاق بیفتند و خانوادهام صدمه ببینند. همه این اتفاقات در عرض دو ماه افتاد و من دیگر به سر کار نرفتم. مدیر همچنان به من پیام میداد و مزاحمت ایجاد میکرد. من نیز تصمیم گرفتم موضوع را به همسرش بگویم؛ متاسفانه همسرش گفت چون حقوق خود را نگرفتید، تهمت میزنید و وقتی گفتم تنها من قربانی آزارهای شوهرش نیستم و بهتر است از خانم فلانی هم بپرسد، گوشی را قطع کرد».
بعضی آزارگران الگوی رفتاریشان بنا بر تاهل و تجرد فرد متفاوت است. شیما تنها کسی نبود که در آن شرکت مورد آزار قرار گرفت. همکار متاهلی که در آنجا مشغول به کار بود، بعد از یک هفته و رد پیشنهاد مدیر شرکت اخراج شد: «نرگس پیامهای رئیس را نشانم داد که نوشته بود چه اشکالی دارد با هم رابطه جنسی داشته باشیم وقتی هر دو متاهلیم. او تاهل همکارم را یک امتیاز به نفع خودش میدید و او را برای رابطه، بیشتر از من که مجرد بودم تحت فشار قرار داد. سرانجام بعد از یک هفته آن خانم مجبور شد کار را ترک کند».
برخی شرکتها تلاش میکنند با حمایت از کارکنان خود تا اندازهای خلاء قانونی مواجهه با آزار جنسی را جبران کنند.
مهناز هفتهای دو روز از طرف شرکت برای پرستاری از یک زن سالمند به خانه آنان میرفت. پسر کوچک خانواده به عنوان کارفرما با شرکت در ارتباط بود و پسر بزرگتر که انگلیس زندگی میکرد، برای دیدن مادرش به ایران آمد. یک روز پسر بزرگتر به بهانه گرفتن لیوان آب تلاش کرد دست مهناز را لمس کند: «وقتی دستم را لمس کرد گفتم شاید اتفاقی بوده و نشانه صمیمیت است. زیرا با توجه به نیازی که مادرشان به من داشت، اصلا فکر نمیکردم من را مورد آزار قرار دهد. کمکم دفعات انجام این کار بیشتر شد؛ همچنین یکبار وقتی ایستاده بودم طوری از کنارم رد شد که انگار فضای کمی برای عبور دارد و به این بهانه بدنم را لمس کرد. شب هنگام خواب به این برخورد فکر کردم. آشپزخانه را در ذهنم تجسم کردم و به خودم گفتم آنجا آنقدر بزرگ است که او راحت میتوانست با فاصله از من راه برود؛ پس لمس بدنم عمدی بود. صبح که شد با شرکت تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. آنان کاملا حمایت کردند و از همکارم که در شیفت متفاوت از من در این خانه کار میکنند پرسیدند که آیا تجربه این چنینی داشت.
متاسفانه او هم مورد آزار قرار گرفته بود. دیگر نمیتوانستم آن محیط را تحمل کنم بنابراین بعد از چند روز استراحت توسط شرکت به خانه فرد دیگری معرفی شدم. من با ناملایمات کاری بسیاری مواجه شدم و همواره تلاش میکنم اجازه ندهم هیچ چیز مانع کارم شود. این موضوع بسیار باعث رنجشم شد اما نگذاشتم من را منزوی و از بازار کار دور کند».
در جوامعی که عرف و قانون به جای حمایت از آزاردیده به سرزنش او میپردازد؛ آنان یا مجبور به سکوت میشوند و یا خودشان اقدام به دفاع از خود میکنند. مهسا برای مراقبت به خانه زنی میرفت که با پسرش زندگی میکرد. او شبها در اتاق پیرزن میخوابید تا به امور او رسیدگی کند. چند بار متوجه شد در اتاق باز است با وجود اینکه آن را هنگام خواب میبندد: «بعدتر متوجه شدم که وقتی خواب هستم پسر خانواده از لای در به من نگاه میکند. چند بار نیز در طول کار از اندامم تعریف کرد. مجموع این مسائل سبب ایجاد ناامنی برایم شد. موضوع را برای دختر عمهام که همکار نیز هستیم تعریف کردم. او زن خیلی شجاعی است و سابقه کاریاش بیشتر از من است. به خانه آنها آمد و بعد از شرح اتفاق و مشاجره با آن خانواده با یکدیگر آنجا را ترک کردیم».
میتوانید در دوره آموزشی آکادمی چراغ ویژه صاحبان مشاغل و مدیران شرکت کنید تا بیشتر بدانید چگونه محیط کار را برای کارمندان و کارکنانتان امن کنید.