کلاف سردرگم بحرانهایی که اهالی خاورمیانه هر روز و هر ساعت با آن دستوپنجه نرم میکنند، دقیقه به دقیقه درحال پیچیدهترشدن است، این رویدادها در ایران، بهویژه در سالهای اخیر، با سرعتی سرسامآور رخ داده از گرانی بنزین و درگیریهای آبان ۸۸ تا سرنگونی هواپیمای اوکراینی، از سیل و زلزله و بیخانومانی، تا شیوع همهگیری کووید و تا امروز که به حادثه قتل مهسا امینی و خیزش انقلابی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و کشتار بیوقفه و هولآور شهروندان رسیده است.
در کنار همه اینها، وضعیت اسفبار اینترنت، از بین رفتن منابع درآمد بسیاری از خانوادهها بر اثر سوءمدیریتها و فساد سیستماتیک، تورم افسارگسیخته و کمبود دارو و گرانی مواد غذایی و آلودگی شدید هوا را هم باید افزود.
در افغانستان نیز روی کار آمدن طالبان در سال ۲۰۲۲ با ناامنی، آوارگی، کشتار و محرومیتهای دومینووار زنان افغان همراه بوده و گردابی از مشکلات و موانع جامعه را دربر گرفته است.
تداوم بحران و تشدید خشونتها در خانواده
تدوام وضعیت اضطراری متناوب و غیرقابل پیشبینی که باعث اندوه، خشم و نارضایتی گستردهای شده روان جامعه را بیمار کرده و از آنجا که خانه و خانواده شاکله اصلی جامعه است نمیتوان وضعیت مطلوبی را درباره بروز انواع خشونت خانگی متصور شد.
بیشک هسته اولیه تشدیدکننده یا پدیدآورنده خشونت در این هزارتوهای بحرانی، عصبانیت از وضعیت ناپایدار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نیز احساس ناامیدی وسرخوردگی است.
با این وصف، بیراه نیست اگر سالهاست ایران را باعنوان کشوری میشناسند که عصبانیترین مردم جهان را دارد، در همین راستا، موسسه گالوپ در سال ۲۰۱۷ ایران را در رتبه نخست خشونت اجتماعی در جهان معرفی کرد.
حتی آمارهای حکومتی دولت ایران که بهصورت رسمی از سوی خبرگزاریهای نهادهای رسمی منتشر میشود از افزایش خشونتهای خانگی، بهویژه در سالهای اخیر و پس از بروز بحران کرونا خبر میدهد. چنانچه خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) به نقل از بهزاد وحیدنیا، مدیرکل مشاوره و امور روانشناختی سازمان بهزیستی عنوان کرد که تماسهای مردم در حوزه اختلافات زوجین سهبرابر شده است.
همچنین مدیرکل دفتر معاینات بالینی سازمان پزشکی قانونی در خبری از بررسی حدود ۷۵هزار مورد از انواع خشونت خانگی در سال ۱۴۰۰ سخن گفته و عنوان کرده بود که آمار نزاع در سال ۱۴۰۰ معادل ۳۷درصد کل آمار معاینات بوده است. آمار خشونت خانگی شامل همسرآزاری و کودکآزاری نیز حدود ۷۵هزار مورد در سال ۱۴۰۰ بوده است.
و نکته اساسی اینجاست که این آمار همگی آن دسته از خشونتهای خانگی را در بر میگیرد که علنی و بیان شده و به مرحله شکایت رسیده است نه آن خشونتی که همچنان در سکوت و پستوی خانهها در حال روی دادن است.
از سوی دیگر، این آمار مربوط به پیش از بروز وضعیت ناامن کنونی در کشور بوده و هم اکنون، در خلأ اطلاعات، با زندانیشدن خبرنگاران برجسته حوزههای اجتماعی و زنان و محافظهکاری سازمانها و رسانهها، آمارها از آنچه در واقعیت رخ میدهد بسیار کمتر است.
انقلاب و آزار، از خیابان به خانه
آزارهای روانی و ناامنی روزافزاون در جامعه ایران، با توجه به ماهیت زنانه جنبش «زن، زندگی، آزادی» هم در سطح اجتماعی و هم گستره فردی، زنان را بیشتر هدف قرار میدهد و بیراه نیست اگر در برخی خانوادههای متعصب مذهبی یا در شهرهای کوچک، با افزایش فشار بر زنان، بهویژه در حوزه حجاب از سوی حکومت، این درگیریها در خانواده نیز روزافزون شده باشد.
محدودیت های مبتنی بر آزارهای اجتماعی حکومت برای زنان، پیش از این نیز دستمایه قتلهای ناموسی یا شکنجههای جسمی و روانی به بهانه حفظ ناموس و آبرو بوده است و میتوان گفت شالوده آن را تشکیل میداده؛ اما میتوان چنین پیشبینی کرد که در بخشی از اجتماع، با افزایش فشار از سوی حکومت، آزار در ساختار خانواده مردسالار و مذهبی نیز افزایش یافته است.
اخبار خشونت خانگی با بروز بحرانهای وسیع، بلعیده میشود
از سوی دیگر، زمانی که بحرانهای اجتماعی و رویدادهای غیرفردی، همچون انقلاب یا جنگ رخ میدهد، بحرانهایی که در هسته کوچکتر، جامعه یعنی خانواده روی میدهند کمکم از سرتیتر اخبار حذف میشود. درواقع، تمایل بنگاههای خبری و نیز مخاطبان آنها به پیگیری اخبار در سطحی وسیعتر است و در همین بیخبری یا سکوتی که ناشی از سایهانداختن بحرانهای عمیق اجتماعی است، فریاد زنان و کودکانی که روزانه در معرض انواع خشونت خانگی هستند، کمتر شنیده میشود.
برای مثال شنبه دهم دیماه سال جاری، خبری از وقوع قتلی ناموسی در شهرستان خمین منتشر شد. بر اساس این خبر، پدر و دایی دختر ۱۶سالهای که به واسطه مادرش از ارتباط اینترنتی او با مردی در شبکه مجازی مطلع شده بودند، چنان او را کتک زدند که جان باخت.
گرچه این خبر برای ساعاتی در شبکههای مجازی و شاید برای یک روز در صفحه روزنامهها دیده شد، وسعت و سرعت وقوع رویدادهای غیرمترقبه در کشور به حدی است که کمتر کسی دغدغه پیگیری آن را داشت.
از طرف دیگر، در اخباری که از این موضوع در رسانهها منتشر شده است، هادی افراسیابی، فرمانده انتظامی شهرستان خمین در استان مرکزی قتل این دختر نوجوان را را نه ناشی از زنجیرهای دربند کننده زنان در جامعه مردسالار که حاصل «عدم فرهنگسازی در خصوص استفاده از فضای مجازی برای کاهش آسیبها و پیامدهای آن بر خانوادهها» دانست؛ بدینمعنا در زمانهای که اینترنت بهصورت عادی به دلیل محدودیتهای حکومتی در ایران به پدیدهای غیرقابل دسترس بدل شده، حتی قتل ناموسی دختری نوجوان توسط نیروی انتظامی به حاشیه رانده میشود و موضوع به برجستهسازی ایدئولوژی جمهوری اسلامی محدود میشود.
عمر این خبر دربرابر سیل اخبار بیوقفه از اعدامها و کشتارها و دستگیریها و درگیریهای حکومت با مردم چندان زیاد نبود؛ چراکه در سرزمینی که جان آدمی بیبهاست، مرگ ارزان است و مرگهای کوچک ارزانترند.
و بدینگونه است که اخبار ناشی از خشونت در سطوح محدود و محلی، قربانی پوشش خبری بحرانهای بزرگتری میشود که در سطحی گستردهتر درحال رخداد است و این موضوع، میتواند تریبون را برای تایید و انتشار ایدئولوژیهای مبتنی بر مردسالاری و تبعیض و نیز در راستای خواست حاکمیت تغییر دهد.
زنان سرپرست خانوار و محدودیت سازمانهای کمکرسان
نه فقط کودکان کار، که بسیاری از زنان سرپرست خانوار نیز در بحران کنونی بیشتر در معرض آسیباند؛ چراکه قطعی شدید و سانسور راه را برای فعالیت آزادانهتر مردم در فضای مجازی بسته و از بین رفتن مشاغل نوپا یا کوچک مجازی نیز باعث بروز بیکاری گسترده در کنار افزایش هزینههای زندگی شده که یکی دیگر از عوامل تشدید و بروز خشونت های خانگی است. در این میان وضع زنان سرپرست خانوار یا دخترانی که در رویای استقلال بودهاند ،خود، بحرانی دیگر است.
برخی از زنان به دلیل از دست دادن شغل خود در معرض انواع خشونتها از سوی همسران معتاد یا شوهرانی می شوند که از آنها انتظار نانآوری برای خانواده داشتهاند؛ همچنین انحلال مراکز کمکرسانی و سازمانهای مردمنهاد که با سرکوب حکومت طی ماههای گذشته شدت یافته، مرهم روی زخم این افراد را از آنها گرفته است.
زندگی بحرانی زنان در افغانستان تحت سلطه طالبان
در افغانستان تحت سلطه طالبان نیز وضعیت بهتر نیست و عرصه بهصورت لحظهای بر زندگی زنان تنگتر میشود. با روی کار آمدن طالبان در سال ۲۰۲۲، اخبار افغانستان به خبر قتل و خودکشی زنان افغانی میرسد که براثر محدودیتهای جدید این دولت و نیز بیاعتنایی جوامع جهانی به آنچه حذف سیستماتیک زنان است، رخ میدهد.
از بین رفتن حقوق اولیه انسانی زنان افغان از جمله حق پوشش، تحصیل و اشتغال در این کشور، پیش از نیز وضعیت آنها را در حوزه خشونتهای خانگی بحرانزا کرده بود، اما محدودیتهای روزافزون حکومت که حتی وجود زنان را در هیچ حوزهای برنمیتابد، زمینه رابرای افزایش و شدت یافتن این خشونت ها بیشتر کرده است.
طی روزهایی که دختران افغان از حق تحصیل در این کشور محروم شدند، خانههای امن از بین رفتند و به جای وزارت زنان، وزارت امر به معروف و نهی از منکر جایگزین شد، این کشور به خطرناک ترین نقطه زمین برای زنان بدل شد. عدم دسترسی به نهادهای جامعه مدنی و کمیسیون مستقل حقوق بشر نیز بر مصیبتها افزود. تا آنجا که در حال حاضر دریافت کمک برای زنان و کودکان افغان عملا ناممکن شده و آنان گروگان گروه اسلامگرای تندرویی شدهاند که ماهیتش با ترور و وحشت و ناآگاهی و نادانی گره خورده است.
توالی بحرانها ، تشدید خشونتها
آنچه در ایران و افغانستان درحال رخدادن است، نشان میدهد که توالی بحرانها در سطوح جهانی، منطقهای و ملی و همچنین تمرکز رسانهها بر پرداختن به اولویتهای خبری مطابق با سیاستهای رسانهای، در سایه نبود سازمانهای بینالمللی و یا انحلال عمدی آنها بهصورتی سازمانیافته بر کاهش کیفیت زندگی زنان و کودکان تاثیر میگذارد و وضعیت خشونت خانگی را بیش از پیش اسفبار میکند.
چه باید کرد؟
با این حال همچنان یک مساله باقی است و آن اینکه با ترافیک بحرانها و زایش و استمرار آنها چگونه میتوان از خشونت خانگی کاست.
شاید امروزه در نبود یا دسترسی محدود به اینترنت و فضای مجازی، زمینه فرهنگسازی و اطلاعرسانی در این باره تنگتر شده باشد، اما راهکار اصلی را میتوان همچنان در مراقبتهای اجتماعی یافت که این روزها، با افزایش همدلی بین مردم ایران بروز یافته است.
وقتی شهروندان خود را دربرابر حکومتی که جوان و کودک و زن و مرد را قربانی میکند، یکی میبینند و برای مردههای یکدیگر خواهر و مادر و برادر و پدر میشوند می توانند از رهگذر همین همدلی از بروز بحرانهای خشونتآمیز در خانواده نیز جلوگیری کنند.
بسیاری از خشونتها چه بهصورت روانی و چه بهصورت جسمی در سکوت خانهها رخ می دهد، آنها اتفاقات سر به مهری هستند که از دید مخفی نگاه داشته میشوند؛ در حالیکه همدلی و یافتن راهی برای گفتوگو میتواند در این زمانه وحشت، خانهها را کمی امنتر کند. در کنار این، همچنان نباید از تماس با مجموعههای مداخلهگر همچون ۱۲۳ یا اورژانس اجتماعی غافل شد.
در حالیکه دیگر امیدی به تصویب قوانین حمایتی یا فعالیت و حتی تولد سازمانهای مردمنهاد برای حمایت از زنان و کودکانی که عمده قربانیان خشونت خانگی هستند، وجود ندارد، بهترین راهکار ممکن می تواند کاهش عوامل بروز درگیریها بین اعضای خانواده با درایت، هوشمندی و براساس تجربه باشد؛ افزون بر این، آگاهی افراد امن برای کمک در شرایط اضطراری و نیز تلاش برای افزایش آگاهی فردی میتواند به کاهش آسیبها در زمانه بحرانها جلوگیری کند.
نویسنده: سمیرا متیننژ.اد