مرا تبار خونی گل‌ها به زیستن متعهد کرده است

برای فرحناز خلیلی

در این مقاله به مرا تبار خونی گل‌ها به زیستن متعهد کرده است می پردازیم:

روایت‌هایی که از تجاوز در گوشه و کنار دنیا شنیده و خوانده می‌شود روایت‌های آشنای همیشگی‌اند. خصوصا در سال‌های اخیر به مدد تکنولوژی و گسترش ارتباطات دیجیتال صدای تعدادی از خاموش‌شدگان و قربانیان تجاوز به گوش جمعیت بیشتری از مردم رسیده است. با این حال، متاسفانه هنوز این گونه جرایم به شدت در حال وقوع بوده و موانعی چون خلاها و نبود عزم قانونی، روند مقابله با آن را به ویژه در کشورهایی مثل ایران با دشواری روبه‌رو کرده است. با این وجود، مهم نیست در کدام کشور زندگی می‌کنید یا به کدام فرهنگ و ایدئولوژی تعلق دارید. این داستان‌ها به قدری مکررند که تبدیل به بخشی از زندگی روزمره مردم جهان به ویژه زنان شده‌اند. زیرا همیشه متجاوزانی پیدا می‌شوند که پا را فراتر از اخلاق و قانون دراز کرده و با تجاوز به جسم و روح دیگران زندگی آن‌ها را در یک لحظه ویران می‌کنند. در چنین شرایطی رویکرد قانون و جامعه برای رویارویی با آن اهمیتی دوچندان می‌یابد.

شگفت اینکه هنوز در برخی از کشورها همچون ایران، قانون برای مبارزه و مقابله با چنین جرایمی آمادگی لازم را ندارد و حتی چنین به نظر می‌رسد که نمی‌خواهد به چنین آمادگی‌ای دست پیدا کنند. از این رو قانون همواره با اهمال‌کاری و چه بسا ایجاد موانع از مقابله با مجرمان خودداری کرده، باعث ترویج و تشویق چنین اتفاقاتی شده و در موارد گسترده‌ای با سرزنش و تحقیر قربانی رویکردی همدستانه را با فرد متجاوزگر اتخاذ کرده است.

البته تراژدی در این نقطه به پایان نمی‌رسد و ابعاد عمیق‌تر و دل‌خراش‌تری به خود می‌گیرد. به این معنا که وقتی متجاوز تنبیه و مجازات نمی‌شود و به جای او، قربانی مورد سرزنش بی‌رحمانه قرار می‌گیرد، اتفاقات ناگوارتری پیش می‌آید. قربانی تصمیم می‌گیرد خود را از چنین شرایط ناعادلانه‌ای حذف کند و با انتخاب خودکشی به عنوان راه‌حل نهایی، به پروسه‌ی رنج‌آور بی‌عدالتی پایان ببخشد. اتفاقی که بسیار تکرار شده است و در تازه‌ترین مورد، با کمال تاسف برای «فرحناز خلیلی»، عکاس ۲۵ ساله بوشهری به وقوع پیوست.

وقتی که قربانی به جای مجرم محاکمه می‌شود

«فرحناز خلیلی» یکی از بسیار قربانیان تعرض و اهانت است که در روزهای اخیر بار دیگر افکار عمومی را به مسأله‌ی حل‌نشده‌ی آزار جنسی و خلا قانونی در ایران جلب کرد. فرحناز خلیلی، زن جوان 25 ساله‌ی بوشهری به کار عکاسی مشغول بود و از این راه به طور خصوصی کسب درآمد می‌کرد. او هنگامی که برای انجام کار عکاسی در مراسمی حاضر شده بود، مورد تعرض و تجاوز جنسی قرار گرفت.

فرحناز در روستایی کوچک زندگی می‌کرد، محیطی سنتی که به زن به چشم ناموس و تجسم آبرو نگاه می‌کند. با این حال او سرانجام جرات به خرج داد و علیه کارفرمای متجاوز شکایت کرد. اما قاضی نه تنها با قربانی به اندازه‌ی سرانگشتی همدلی نکرد بلکه با برچسب “خراب بودن” او را در مظان اتهام قرار داد. به این ترتیب قربانی که پیش از این طعم تحقیر و خشونت را چشیده بود بار دیگر خشونتی از همان جنس را آن هم توسط قانون تجربه کرد. در نهایت، زن ناامید از اجرای عدالت، تصمیم گرفت با اقدام به خودکشی و به عبارت دیگر با حذف خود، این پروسه‌ی رنج‌آور را خاتمه ببخشد. چنین حذفی ناعادلانه است و در حقیقت واکنشی است به یک بی‌عدالتی بزرگ که روزانه گریبان بسیاری از زنان (و مردان) دیگر را در یک فضای مردسالارانه و نابرابر می‌گیرد.

محیط ناامن کار و عدم پشتیبانی قانون

انواع آزارهای جنسی که زنان شاغل با آن مواجه‌اند کم نیست. از اذیت و آزارهای خیابانی گرفته تا شرایط ناامنی که در محیط کار وجود دارد. در همه‌ی این محیط‌ها از زنان خواسته می‌شود خودشان به تنهایی مسئولیت مراقبت خود را بر عهده گیرند و یک تنه مقابل چنین پیشامدهایی بایستند. از سویی دیگر، متجاوزانی وجود دارند که از خلاهای قانونی، نبود قوانین روشن و ضمانت اجرایی لازم سوءاستفاده می‌کنند، بدون اینکه از عواقب کار خود بیمناک باشند.

این مساله در بخش خصوصی کسب و کارها شدت بیشتری می‌گیرد. چرا که عملا هیچگونه پشتیبانی رسمی‌ای وجود ندارد و کارفرمایان در بسیاری از موارد بدون اینکه مجبور شوند پاسخگوی نهادها یا افرادی باشند ممکن است کارکنان زن را مورد تعرض قرار دهند. در بسیاری از موارد، زنان به دلیل شرایط دشوار جهت یافتن شغل مناسب، در وضعیتی قرار می‌گیرند که ناچارند وارد فضاهای ناامن شوند و در شرایط ناگوارتری حتی تن به خواسته‌های کارفرما یا همکار بالادست دهند و یا اینکه سکوت اختیار کنند.

فرحناز خلیلی نیز متاسفانه در فضای ناامن کاری با چنین مساله‌ای روبه‌رو شد. این در حالی است که برای قاضی، همین وجه کاری آن نیز مورد سوءظن و بدبینی است. اینکه اگر یک زن عکاس برای عکاسی به یک مراسمی برود، از دیدگاه او “زن سالمی” نیست. در واقع قاضی حتی به خودش اجازه می‌دهد که شغل این زن را که هیچ چیز عجیبی در آن وجود ندارد زیر سوال ببرد. اینجاست که در واقع بازجویی از زن قربانی آغاز می‌گردد و او در مظان اتهام قرار می‌دهد. او  اکنون باید قاضی را متقاعد کند که شغل “شریفی” دارد و زن “سالمی” است!

بنابر گفته‌ی خواهر فرحناز، قاضی به فرحناز گفته بود که اگر خودت خراب نبودی به این مراسم نمی‌رفتی. این جمله، سطح دیگری از چنین نگرشی را پیش روی قربانی قرار می‌دهد. به این معنا که اگر زنی از دیدگاه قاضی سالم نباشد مستوجب تجاوز و تعرض است. این استدلال به شدت مخوف و غیرانسانی است و تنها از یک ایدئولوژی بسیار زن‌ستیزانه می‌تواند بیرون بیاید. آیا چیزی می‌تواند تحقیرآمیزتر از چنین نگرش غیرانسانی باشد؟ آیا همین نگاه تمام هویت و ماهیت این زن را به سمت فروپاشی پیش نبرده است؟ آیا چیزی دردآورتر از این برای یک قربانی تجاوز وجود دارد؟

علاوه بر این، در خلال همین بازجویی‌ها زن باید توضیح دهد که چرا با تاخیر و وقفه شکایت خود را مطرح کرده است. در وضعیتی که زنان هم از پشتیبانی خانواده و محیط اجتماعی خود ناامیدند و هم از مساعدت و جدیت قانون، اقدام به موقع، بیشتر عجیب به نظر می‌رسد تا تاخیر در آن.

لزوم وجود عزم اجتماعی برای واداشتن قانون

در ایران نگاه قانون به قربانی تجاوز فاقد هرگونه همدلی است. در این نگاه، قربانی یک چوب خشک است که اگر ثابت هم شود تعرضی رخ داده، تنها آبروی زن و خانواده‌ی او ملاک است و آنچه که بر روح و روان این زن آمده اصلا قابلیت درک و رسیدگی ندارد. در چنین جامعه‌ی زن‌ستیزی، در مواردی که زنان بالاخره موفق می‌شوند از سد عرف و خانواده عبور کنند و علیه متجاوز شکایت نمایند، به ناچار در سیر ملال‌آور و فرسایشی قانونی قرار می‌گیرند که در بیشتر موارد به جایی نمی‌رسد و خود ممکن است متهم به دروغگویی و افترا شوند.

این سازوکارهای پنهانی علاوه بر خلاهای قانونی موجود، زنان را به طور غیرمستقیم و عامدانه به سکوت بیشتر تشویق می‌کند و آن‌ها را به حال خود وامی‌نهد. در واقع قانون به طور عمد در چنین رویدادهایی مایل است چشم و گوش خود را ببندد و به باقی زنان این پیام را بدهد که برای مراقبت از خود تنها هستند و هیچ عزم قانونی برای دفاع از زن وجود ندارد.

در چنین وضعیتی وجود عزم جمعی برای واداشتن قانون به شنیدن صدای زنان ضروری است. از این رو با وجود تکراری بودن روایت‌های تجاوز، هرگز از اعتبار و ارزش آن‌ها کم نمی‌شود و هر روایت باید انگیزه‌ای برای بلند کردن صدای عدالت و تعهد به قربانیان تجاوز باشد. به قول فروغ فرخزاد: “مرا تبار خونی گل‌ها به زیستن متعهد کرده است.”

نویسنده: غزاله مقدم

در ارتباط با زن‌‌‌کشی‌‌‌های پی‌‌‌درپی و واکنش های ما نمونه‌ها زیاد است که در مقاله ی وقتی خون را با خون می‌‌شو‌‌ییم در سایت آکادمی چراغ به آن پرداخته ایم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *