در این مطلب به برهنگی و رهایی جنسی و جنسیتی می پردازیم، با ما همراه شوید:
وقتی در رابطه با بیشجنسی کردن بدنها صحبت میکنیم همیشه اولین تصویری که به ذهن ما متبادر میشود. بدنی برهنه، عموما منتسب به زن یا کوئیر است. در واقع اینکه برهنگی «تقبیح» میشود یا به شدت جنسی میشود و همیشه با رفتار یا عمل جنسی تداعی میشود رابطه مشخصی از درک مردسالار نسبت به بدنهای متفاوت ما و انتساب آنها به زنانگی و مردانگی دارد. بدین واسطه بدن زنان همیشه در همه ادیان و سنتهای مردسالار به «پوشانده شدن» بیشتر از مرد تشویق شده است. خاصیت «بیشجنسی» به آن داده شده است و همینطور برای بدن منتسب به مرد هم کدهای پوششی کمابیش آزادتری از زنان گذاشته شدهاست.
در این یادداشت تلاش میکنم به این مساله بپردازم که چرا گروههای متفاوت فمینیستی در مناطق مختلف دنیا، مساله رهایی جنسی و جنسیتی جامعه را به مساله رهایی بدن منتسب به زن پیوند میزنند. و برهنگی در این بستر چه رابطهای با کنش فمینیستی دارد.
بیشجنسی کردن بدن منتسب به زن، ریشه تمام خشونت های جنسی و جنسیتی
منظور از بیشجنسی کردن بدن منتسب به زن اینست که بدن منتسب به زن با توجه به نظم جنسی و جنسیتی حاکم بر جوامع و ساختارهای مردسالار همواره «جنسی» فرض میشود.
این بیشجنسی کردن معمولا همراه با عاملیتزدایی جنسی از خود زن یا بدن منتسب به زن است. بیش جنسی کردن به معنای این نیست که برای بدن زن عاملیت جنسی یا قابلیت جنسی در نظر گرفته بشود، دقیقا بر عکس. عاملیت جنسی از بدن منتسب به زن در فرایند «بیش جنسی کردنش» سلب میشود و او همواره حامل یک پیام «جنسی» که معمولا از منظر جامعه مردسالار بیش از حد «اغواگرانه» است در نظر گرفته میشود. این خاصیت که در جوامع و ساختارهای سیاسی و اجتماعی مردسالار به بدن زنانه یا بدنی که «زن» برداشته میشود منتسب میشود، معمولا ریشه بسیاری از محدودهای جنسی و جنسیتی است.
به عنوان مثال این برداشت از «اغواگری همیشگی و همواره بدن منتسب به زن» ریشه توضیح حجاب از منظر ایدئولوژيک در دین اسلام و دیگر ادیانی است که به نوعی «حجاب زن» در مواجهه با مرد را تبلیغ و ایدئولوژیزه کردهاند. همینطور دلیل محدودیتهای ساختاری، مذهبی، سنتی و حتی قانونی بازنمایی بدنهای زنان در عرصه عمومی همواره با همین برداشت از «بیش از حد بودن خاصیت اغواگری زنان در مواجهه با مردان» توضیح داده شده است. تصور مردسالار بدن منتسب به مرد را حامل نوعی از «اغواگری خطرناک برای جامعه» در صورت آزادی و رهایی این بدن میداند. در نتیجه همواره مکانیسمهای کنترل سازماندهی شده و قانونمند زنان از مسیر «کنترل بدن منتسب به زن» به صورت کلی و «کنترل بازنمایی چنین بدنی» به صورت خاص بوده است.
عاملیتزدایی از زنان
عاملیت جنسی زن از طریق همین کنترل بدن منتسب به او به چهارچوبهای خاص پیوند داده میشود و زنی که داخل این چهارچوب نماند، خطرناک فرض میشود.
تمام فحشهای جنسیتی به زنان که عاملیت جنسی آنها را مورد حمله قرار میدهند بر اساس چنین مناسباتی صورت بندی شدهاند. فحاشیهای جنسی مثل «هرزه»، «فاحشه»، «جنده» و ناسزاهایی شبیه به این معمولا از این دسته فحاشیها هستند. البته روشن است که مساله اصلا ماندن در چهارچوب فحشهای کلامی و زبان نیست، این مفاهیم همراه با خود یک نوع مناسبات جنسی و جنسیتی را تثبیت میکنند، به عنوان مثال زنی که «هرزه» فرض میشود لایق «خشونت جنسی» تصور میشود.
این مساله مفصلبندی بین مساله «بیش جنسی» کردن بدن منتسب به زن، عاملیتزدایی جنسی از زن به این واسطه و خشونت جنسی به اوست. این ادبیات همینطور به خدمت انگ سازی در آن ساز و کار اجتماعی میاید، که قرار است این مناسبات نابرابر جنسی و جنسیتی را تقویت کند.
معمولا افسانهها و باورهای غلط در رابطه با خشونت جنسی، «پوشش و رفتار جنسی زن» را به عنوان دلیل خشونت جنسی مطرح میکنند. و از این طریق جای خشونتگر و خشونت دیده را عوض میکنند. کنترل بدن منتسب به زن البته تنها به این بدن و هویت جنسیتی زن محدود نمیماند. بلکه این نوع تصویر دوگانهای که مردسالاری از این بدنها و هویتها میسازد، جامعه اقلیتهای جنسی و جنسیتی را به طور کلی فاقد هر نوع موجودیت مبتنی بر کرامت انسانی در نظر گرفته . و هر نوع خشونتی از جرمانگاری تا بیماریانگاری و از خشونت جنسی تا قتل را بر او «روا میپندارد». بدین صورت میان تابوسازی از بدن منتسب به زن، پنهان کردن او، به حاشیه راندنش از منظر اجتماعی و سیاسی و خشونت به این بدن یک رابطه مستقیم وجود دارد.
فرهنگ بدن آزاد به عنوان وسیلهای برای بیشجنسیزدایی به عنوان کنش مترقی
بر خلاف آن تصوری که بدن برهنه، عریان و لخت را یک بدن آماده «عمل جنسی» فرض میکند، جنبشها در برخی از نقاط دنیا وجود داشتهاند که به بدن عریان به شکل پیوند بدن با طبیعت نگاه میکنند. این جنبشها معمولا قصد دارند بدن برهنه، خاصه بدن برهنه منتسب به زن را بیشجنسیزدایی کنند. میان نگاه اروتیسم به بدن که سعی میکند از زاویه هنری و زیباشناسانه به «بدن و سکس» بپردازد، نودیسم و ناتورالیسم، به دنبال لحظههایی از بازنمایی بدن برهنه هستند که قطعا هر چه باشد «دائما جنسی» نیست.
در کشور آلمان به عنوان مثال «فرهنگ بدن آزاد» به عنوان یک جنبش در سال ۱۹۳۰ میلادی حدود ۲۵هزار عضو فعال داشت. در آلمان پسا فاشیستی بعد از جنگ جهانی دوم، بدن دوباره تبدیل با تابو شده بود. تربیت فاشیستی آلمان در حین جنگ جهانی دوم، نه تنها بدنهای همجنسگرا یا بدنهای که آنها را «غیر اجتماعی» میخواند به صورت گسترده مورد تعقیب و کشتار قرار میداد، بلکه بدن زن را نیز با کارکرد فاشیستی «ابزار فرزندآوری برای جنگ» گره زده بود. درست از همین جهت جنبشهای اجتماعی پسافاشیستی در آلمان و به سبب جهانی بودن وضعیت فاشیسم و جنگ در جریان جنگ جهانی دوم بخش زیادی از کشورهای اروپایی و آمریکایی وارد مرحلهای جدید از نگاه به جنس و جنسیت شدند.
جنبشهای اجتماعی و تئوریهای مترقی فمینیستی در دوره پسافاشیسم مشغول درگیر شدن با مساله تابوی بدن، رابطه این تابو با به حاشیه راندن زنان و نگاه بهشان به عنوان ابزار تولید مثل، رابطه این تابو با خشونت جنسی ناهمسو با هنجارهای اجتماعی مردسالار شدند. آنچه در رابطه با انقلاب جنسی در دهههای شصت و هفتاد تا به رسمیت شناختن حقوق زنان، همجنسگرایان و افراد ترنس میشناسیم به تابوزدایی از این بدن ربط داشتهاند.
کمون یک
جوانانی در خانه «کمون یک» در شهر برلین، در کنار زندگی جمعی خود به اجراگریهایی پرداختند که در آنها از برهنگی به عنوان کنش سیاسی و یا اجتماعی استفاده میشد. فرهنگ بدن آزاد و آزادی جنسی به عنوان جنبش اجتماعی از دهه شصت و هفتاد میلادی، به عنوان ارزشهای اجتماعی نسل جدید که میخواست رهایی جنسی و جنسیتی را تجربه کند تبلیغ میشدند.
رهایی بدن، از آنچه حامل تابوهای اجتماعی است نتیجتا، فقط در رابطه با مساله حق اختیاری ما بر بدن نیست. بلکه به واسطه تعریف این اختیار بر بدن و تعریف اینکه کجا در چه زمانی میخواهد خاصیت جنسی داشته باشد و کجا نه، نوعی از نگاه به جامعه تبلیغ شد . به طوری که در آن نهاد خانواده هستهای مردسالار مورد انتقاد قرار گرفت. حق پایان خود خواسته بارداری، امکان فعالیت در رابطه با مساله ناقصسازیهای جنسی، بحثهای مربوط به رابطه تابوی بدن و خشونت جنسی منتسب به زن شکل گرفت. و همینطور تقبیح استفاده سرمایه دارانه از این بدنها برای ایجاد طبقات مختلف اجتماعی همگی در سایه این نوع تابوزدایی از بدن برهنه، خاص بدن برهنه منتسب به زن شکل گرفت.خشونت جنسی و استفاده سرمایه دارانه از این بدنها برای ایجاد طبقات اجتماعی همگی در سایه این نوع تابوزدایی، خاص بدن برهنه زن شکل گرفت.
کجفهمی جنبشهای رهاییبخش
متاسفانه در نبود آگاهیهای اجتماعی از این جنبشهای جهانی و تاثیرات واقعی اجتماعی که در پیشرفت حقوق افراد در حوزه جنسی و جنسیتی گذاشتهاند، نوعی از نگاه که همواره متاثر از نگاههای بیشجنسی و ابژهانگارانه به بدن برهنگی را مترادف «ابتذال» میداند. شرم بدن به عنوان «اخلاق برتر جامعه مردسالار» تحت نامهای مختلف در حال تبلیغ شدن است. حال اینکه هیچ ارزشی در تابوسازی از بدن نیست. یا اینکه مطالعات حوزه جنسیت نشان میدهند که میان بدنهای تابوئیزه شده و خشونت اجتماعی، جنسی، جنسیتی و حتی اقتصادی که این بدنها تجربه میکنند یک رابطه مستقیم وجود دارد.
از گذشته تا امروز، این جریانات فاشیستی ناسیونالیستی و مذهبی بودند که خاصه بدن منتسب به زن را به عنوان یک ماهیت صرفا جنسی آنهم بدون عاملیت جنسی در نظر گرفتند. این تفکرات و نظامهای فاشیستی ناسیونالیستی و مذهبی بودند که با اطلاق خاصیت بیش جنسی به بدن منتسب به زن، حبس کردن این بدن در چهارچوب حجاب، خانه، خانواده و آشپزخانه را تئوریزه و ایدئولوژيزه کردند. و بالعکس این تصورات آنتی فاشیستی و رهایی بخش بودند که مساله بدنهای آزاد را در کنار اذهان آزاد بررسی کردند. این دقیقا همین ساختارها، ایدئولوژیها و مذاهب بودند که همجنسگرایی و ترنس بودن را پزشکینه کردند.
بیانهای جنسیتی سلب بر اساس تعریفهای سلب از زنانگی و مردانگی ساختند و بر اساس آن بیانهای جنسیتی ناهمسو با این تعاریف را جرمانگاری کردند. تعریفهای خاصی از روابط و عواطف جنسی ارايه دادند و بر این اساس «همجنسگرایی و رابطه دو همجنس» را جرمانگاری کردند.
برای بالا بردن آگاهی خود نسبت به انواع آزارهای جنسی ، مبارزه با انواع آزار جنسی (ویژه عمومی) را مطالعه نمایید.
نویسنده: مینا خانی